Chapter 12A

35 13 19
                                    

تهیونگ راه اومدن با بچه ها رو بلده اما واضحه که این موضوع با بزرگسالا صدق نمیکنه.

شاید هم مشکل با جونگکوکه.

همیشه یه عوضیه.

امیدوار بودن به بهبودی رابطشون بعد از پارتنر شدن احمقانه بود. سوءتفاهم نشه ها، جونگکوک اونقدراهم اهمیت نمیده، فقط اینکه به همین راحتی می‌تونه روی اعصاب کارآگاه بزرگتر قدم بزنه براش بامزه‌س. وقتی پای جونگکوک وسطه نمیتونه خودش رو کنترل کنه. با اینکه گفت دندونهاش رو خورد می‌کنه اما هنوز انجامش نداده. چه حیف که هیچ وقت نمیتونه موفق شه.

فعلا تهیونگ کمی جلوتره و به سمت مغازه گوشه کوچه میره. پس جِیم دروغ نگفته، واقعا نزدیک خونه است. قاتل حتما برای دزدیدن فرانسیس حین رفتن سمت مغازه از قبل برنامه ریخته.

اول، تهیونگ و پشت سرش هم جونگکوک وارد مغازه میشن‌.

جای کوچیکیه که پر از نوشیدنی و غذا و بوی اونهاست. اما یه عطری از بقیه قوی تره. بوی اسطوخودوسی که از تهیونگ میاد. عطر ملایم و خوشایندیه و خیلی بیشتر از رفتار کیم لذت بخشه. کاملا با رفتارهاش و حتی کمد لباسش در تضاده. کمی جالب به نظر میرسه.

سمت پیشخوان میرن و با مرد جوانی که پشتش وایساده سلام و احوالپرسی میکنن. همون‌جوری که روی کارت اسمش مشخص شده اسمش Agustinـه.

_ما کارآگاه های انجمنیم.

تهیونگ حین نشون دادن آرمش میگه و جونگکوک هم این کار رو تکرار می‌کنه.

_میدونی دیشب چه کسی اینجا کار میکرد؟

×من بودم قربان.

با لحجه اسپانیایی خفیفی جواب میده.

_متوجه چیز عجیبی شدی؟مخصوصا نزدیک نیمه شب؟

کارکن برای چند ثانیه فکر می‌کنه و بعد سرش رو به چپ و راست تکون میده.

×متاسفم اما چیزی ندیدم.

+فرانسیس گودمن رو میشناسی دیگه؟

جونگکوک بیان می‌کنه.

×آه، باز چیکار کرده؟

+پس میشناسیش.

جونگکوک تاکید می‌کنه.

×همه میشناسن. اون یه عوضیه.

_الان دیگه مُرده.

تهیونگ با اینکه خودش هم فکر می‌کنه اون یه آدم عوضی بوده حرفش رو اصلاح می‌کنه.

×لعنتی، من متاسفم.

چشمهاش نگاهی به قفسه های پر میندازن اما خیلی زود به تهیونگ دوخته میشن.

×جِیم چطوره؟

_خوبه.

تهیونگ خیالش رو راحت می‌کنه.

The Winds Of Chicago Where stories live. Discover now