𝑺 2 / 𝑷 1

1K 66 10
                                    

تهیونگ:از وقنی بابا رفنه بود مامان زیاد حالش خوب نبود بعضی شبا صداش رو میشنیدم گریه میکرد و اسم بابا رو صدا میزد من چند بار خودم رفتم شهر های دیگه تا دنبالش بگردم ولی جایی نبود واقعا دلم برای بابا تنگ شده بود دوست دارم یه بار دیگه ببینمش امیدوارم حالش خوب باشه چیهوپ و شوگا با هم ازدواج کردن و یه خونه جدا گرفتن منو جیمین و کوکم میونیدم پیش مامان کوک که بزرگتر میشه روزگار براش سختر هم میشه همیشه تو مدرسه مسخرش میکنن که چرا دوتا پسر باباشن یا اینکه برادرش با یه پسر ازدواج کرده و کوک با اینکه خودش رو به اون راه میزنه ولی قلب کوچولوش میشکنه و تو اتاقش به بهونه بازی یا خواب گریه میکنه واقعا انقدر هیونگ ها سنگ دلن که مامان و ما رو تو این موقعیت تنها گذاشتن و رفتن پی خوشگذرونی خودشون داشتم به همینا فکر میکردم که نفهمیدم کی اشکم در اومد صدای در رو شنیدم سریع اشکام رو پاک کردم و یه لخند زدم و رفتم تو هال که دیدم جیمین و کوک و مامان از مغازه اومدن رفتم سمتشون و با همون لبخندم مامان رو بغل کردم و گونش رو بوسیدم
سلاممممم بر بهترین مامان سوکجین دنیا
جین

ته بدو اومد و بغلم کرد با اینکه صد بار بش گفتم من کمر درست حسابی ندارم ولی گوش نکرد منو بیشتر بغل کرد منم بغلش کردم و دستم رو گذاشتم پشت کمرش و گفتم : ته ته خفه شدم عزیزم
ته با خنده از جین جدا میشه
چیا گرفتین؟
جین

به چشمای قرمزش نگاه کردم و گفتم : گریه کردی؟....

ته : نه اصلاااااا
و با دستش چشماش رو پاک میکنه
ته:فقط بخاطر اینکه زیادی بازی کردم اینطوری شدم گریه من؟؟ اصلا باهم نمیخونه
کوک و جیمین میدونستن که ته داره دروغ میگه چون از وقتی که نامجون رفته بود انگار همه چی براش سختر میگذشت
کوک:مامان برو لباسات رو عوض کن منو جیمین و ته میریم تو. اتاق یکم حرف بزنیم بعد بیا باهم فیلم ببینیم باشه؟
جین : باشع
کوک دست ته رو میگیره و با جیمین میرم تو اتاق
هیونگی چرا گریه کردی؟؟
کوک:مگه من به من قول نداده بودی که دیگه گریه نمیکنی؟؟
ته : یکم ناراحت بودم خواستم خودمو خالی کنم
کوک:برای چی ناراحت بودی
ته:دیگه بسه بیاید بریم پیش مامان
کوک : هیونگگگگگگ
ته:زهرمارررررررر
جیمین : کوک بیخیال میدونی که ته خیلی خیلی مکاره و هیچی نمیگه ایش بی خی
ته یه لبخند شیطانی میزنه و میره بیرون از اتاق
ته:ماماننننننننننننن میشه برم بیروننننننننننننننننن
جین : ارههههههههههه داد نزن
ته:خوب... باشهههههههههههههه
ته:من رفتم بای بای مارفتیم (و میره گم میشه)
جیمین و کوک : مامان کمک نمیخوای؟
کوک : چرا حرف منو تکرار می کنی
جیمین : تو چرا حرف منو تکرار میکنی طوطی
کوک:تو اول گفتی
جیمین : نخیر تو
کوک:نه تو
جین : میاید کمک یا نه؟
کوک و جیمین:میایم
کوک و جیمین :عهههههه
کوک و جیمین:انقدر من هرچی میگم تکرار نکن
کوک و جیمین :بازممممممم
کوک و جیمین :خفه
کوک و جیمین :دوتامون خفه میشم
کوک و جیمین :1
2
3
کوک و جیمین :......
کوک:اخیش تموم. شد
جیمین:بریم کمک مامان
جین : کوک تو میوه ها رو بشور جیمین توهم بیا گوجه ها رو رنده کن
کوک و جیمین:چشم
دوتاسون چپ چپ به هم نگاه میکنن و. کارای که جین گفته بود رو انجام میدن
جین خنده ارومی از رفتار اون دوتا میکنه و میره سراغ کار خودش
جین

امروز ته عجیب تر از همیشه افتار میکرد....جیمین و کوک مثل همیشه شیطونن کاش نامی هم اینجا میبود و میدید که بچهاش چقدر بهش نیاز دارن... کاش میفهمید که تنها گذاشتن منو بچها چیکار مون کرده...کاش کاش...

اشکام سرازیر شدن و سریع پاکشون کردم که کوک گفت : مامان!

جین : بله!

جیمین از پشت بغلم کرد و گفت : گریه نکن مامانی اروم باش تو مارو داری
جین بچه هارو بغل میکنه و یه لبخند میزنه:ممنونم که شمارو دارم

ته

برای اولین بار داشتم. میرفتم کلاب یکم استرس داشتم رفتم داخل و بزور بهم کشروب دادن اولش حالم یکم بد شد ولی بعد اوکی شدم وقتی یکم مست شدم دیگه نخوردم و بقیه دوستام مست شدن میخواستیم بریم ولی نزاشت یکی از دوستام دوباره نشستیم و از داخل جیبش...... مواد بود یکی ازش خودم و اومد به من بده دهنم رو باز کردم که بهم بده که یکی زد زیر دستش بلند شد که بزنتش ادن مرده زودتر هلش داد و با دستش نشونش داد که بشینه و دسته منو گرفت برد دستم از توی دست گرفتم:تو کی هستی اصلا به تو چه من چیکار میکنم













پارت یک فصل دو تقدیم به شما ریدرام 😙❤

ووت و نظر یادتون نره 😗❤

  𝚔𝚒𝚖 𝚏𝚊𝚖𝚒𝚕𝚢 ❤️ 2Where stories live. Discover now