𝑺 2 / 𝑷 18

377 34 13
                                    

نیم شب

نامجون با افتادن از رو کاناپه با گیجی از رو زمین بلند شدم و رفتم به سمت اتاق خودمو جین
درو باز کردم و جین هنوز زیر پتو بود رفتم سمت ش و بغلش کردم که شوکه شد و لرزید...
نامجون:نترس نترس منم
نامجون:پتو رو از روش کنار زدم و چهار دست و پا جلوش روش وایسادم
جین چیزی هست داری ازم مخفی میکنی؟؟
جین سرش رو کج میکنه تا با نامجون چشم تو چشم نشه و میگه : ن...نه
نامجون اخم غلیظی میکنه:جین راستشو بگو
جین شروع میکنه به لرزیدن و با ترس میگه : ه..هیچی...
نامجون صورتش رو به صورت جین نزدیک میکنه با صدای اروم ولی ترسناک میگه:میدونی دروغ گفتن به من چه توانی داره کیم سوکجین؟؟
پس راستشو بگو نزار کولامون بره تو هم
جین یکم میترسه بعد میگه : م...من...
نامجون:دستم روی موهاش گذاشتم و با همون لحن سرد گفت
بدون هیچ دروغی میخوام بشنوم
جین نفس عمیقی میکشه و ادامه میده : من...حاملم...ب..برای..همین...
ترسیدم..
نامجون با استرس و تعجب بر میگرده عقب:چ.. چی؟
جین پتو رو سرش میکشه و زیر پتو میگه : همون...که گفتم...
نامجون:چطوری؟؟
ا.د2 به نظرت چطوری؟؟
جین : ه...همون...روز...تو....حموم
نامجون:مط... مطمئنی؟؟
جین بغضش می‌گیره و میگه : ا...اره
نامجون روی تخت میشینه و دستی تو موهاش میکشه:الان... چیکار کنیم؟
جین با بغضش میگه : ن...نمی...نمیخوایش؟...
نامجون چیزی نمیگه
جین : نا..نامی؟
نامجون:هوم؟
جین : نمیخوایش؟
نامجون:سرم اوردم بالا و نفسم با فوت بیرون دادم
نگهش دار
جین : تو نمیخوایش درسته؟
نامجون:یکم استراحت کن من میرم یچی درست کنم
جین : ب...باشه
نامجون سرش رو بوسیدم از روی تخت بلند شدم رفتم پایین و دقیقا نمیدونم چقدر ولی تقریبا سه پریدم از خوشحالی هوا رونالدو هم انقدر نمیتونه بپره رفتم یه غذای مقوی برای جین درست کردم و دوباره رفتم تو اتاق و غذاش رو گذاشتم روی پا تختی و یه قاشق پر کردم
دهنت رو باز کن
جین : چی؟؟؟ این چیه؟؟
نامجون:کیمچی عه بخور خوبه
نامجون:نوچ باید تا اخر بخوری
جین دهنش رو باز میکنه و نامجون زود زود کل کیمچی رو بهش میده تا جایی که جین میگه : نامی بسه....سیر شدم...
جین میره به دور ترین نقطه تخت و میگه : نوموخام
نامجون همراه با سرفه میگه:چرا؟
جین : دیگه نمیخوام سیر شدم
نامجون:ایششش باشه
جین : نامی...
نامجون:ها؟
جین : بغلم کن
نامجون یه لبخند گرم میزنه و جین رو بغل میکنه:خوبه؟
جین : میخوام بغلت بخوابم
نامجون:حرفی ندارم
جین اروم میزنه به پهلو نامجون و میگه : خیلی بدییی
نامجون:خوب میگم حرفی ندارم پیشم بخواب(خنده)
جین میپره تو بغل نامجون و سرش رو میزاره رو شونش و میخوابه
نامجون:دست جین رو گرفتم و کف دستش رو بوسیدم و یه لبخند بزرگ زدم
و سرش رو سینم گذاشتم و پتو رو خودمون کشیدم و به ادامه خواب رفتیم






نامجون هم فهمیددددددددددد 😂🤣

فقط اون بحث میخوای نمیخوایش 🙄 بخدا کم مونده بود از پشت گوشی بزنم دهن اد ۲ رو سرویس کنم...میخوای نمیخوای...

خب تا این پارت پارتای ذخیره بودن برای همین تند تند اپ کردیم دیگه بقیش رو ننوشتیم 👺

تا یه مدت شاید اپ نداشته باشیم چون ووت فیک اصلا خوب نیست!

⏤͟͟͞͞☆ووتای فیک بهتر شد اپ میکنیم☆⏤͟͟͞͞

خلاصه مثل همیشه ووت یادتون نره( که میره ) 🥀🍨💜❤

  𝚔𝚒𝚖 𝚏𝚊𝚖𝚒𝚕𝚢 ❤️ 2Where stories live. Discover now