𝑺 2 / 𝑷 16

351 27 8
                                    

ته:رفتم سمت اتاق یونگی و هوسوک که بیان برای ناهار اول در زدم ولی جواب ندادن یکم از درو باز کردم... وادفاکککککککککک اینا دارن چیکار میکنن دره اتاق رو بستم و یه نفس عمیق کشیدم و رفتم تو اتاق اخه اینجااا ایییی لباسام رو در اوزدم رفتم داخل حموم متوجه شدم که شق کردم اااا مچم درد میکنه با این چیکار کنم بیخیالش شدم و حموم رو کردم رفتم بیرون سریع لباسام رو پوشیدم ولی هنوز خشتکم باد کرده بود ولش کن بابا کسی نمیفهمه رفتم بیرون و روی مبل نشستم و تلویزیون روشن کردم
جیمین:با خنده رفتم کنار ته نشستم و اومدم کنترل رو ازش بگیرم که چشم خورد به خشتکش یدونه زدم محکم پس گردنش
گراز خشتک رو ندیدی؟
ته:هن؟؟ اها حوصله ندارم
جیمین:مامان میکنتت هااااا
ته:بهتر دیگه شق درد ندارم
جیمین:ای خاک بر خلت
ته:منم دوست دارم
جیمین : خفه
ته:خیلی دوست دارم
جیمین : ماماننننننننننننننن
ته:باشه باشه
جین:هم چطونه
جیمین:ته هی بهم میگه دوست دارم
جین:خوب برادرته
ته:نمیفهمه
جیمین:ولی من میدونم این چه خبثیه
جین : چی میشه دو ثانیه نزنید تو سر هم؟...
ته:اره
جیمین:نه
جین اهی میکشه و از اشپز خونه میاد بیرون و گوش ته و جیمین رو میگیره

تهمین : ایییییییییییییی

ته : اییی مامان چرااااا

جیمین : ای اخخخ چرااااا

جین : ته خشتکت رو بخوابون و جیمین خیلی حاضر جواب و پرو شدی....
ته:مامان این باد طبیعیههههه

جیمین:من پرو بودم
جین رو به ته : چه گوهی خوردی؟

جین رو به جیمین : همش جیغ میزنی وووو نق
ته:مامان عزیزه من وقتی صبح بلند میشی این باد هستش
جیمین:مامان من دیگه بزرگ شدم
جین رو به ته : برو گمشو تو اتاقت

جین رو به جیمین و یه صدای از گردنش میاد : ایییی...اره میبینم خیلی هم بزرگ شدی
ته با ناراحتی میره تو اتاقش
جیمین:مگه بده بزرگ شدم؟
جین : نه
و برمیگرده تو اشپز خونه

جیمین بدو میره پیش ته و میگه : مامان چشه؟...

ته : چمی دونم
جیمین:شبیه گقتی شده که حاملس
ته:اره...
جیمین و ته:حاملهههههههههههه
ته : ن. ن. ن. نههههههه
جیمین : باورم نمیشههههه
ته:اصلا کی اینا وقت کردن
ته:ایشششش نمیتونم جیمین بیا فکر کنیم شاید... نمیدونممممم
جیمین : چمدونمممم
جیمین : بیا بریم تو اتاق شون شاید بیبی چک داشته باش
ته : برا خودت میخوای کره خر؟
ته:جیمین ولی... ولی این کار گا نباید بکنیم
جیمین:اره میخوام بکنم تو کونم
ته : مسخره....بریم..

میرن پشت در اتاق نامجین وای میسن و منتظر میمون جین بره بیرون...

لای در اتاق جینو ببینن که یه بیبی چک دستشه و خوشحال نگاش میکنه...
جین بییی چک رو میزاره داخل کشو و میره تو حموم
ته و جیمین سریع میرن برش میدارن و وقتی میبینن دوتا خطه بهم نگاه میکنن هم خوشحال میشن هم نارحت و میرن بیرون
ته:خوبه نه اینکه یه یچه دیگه بیاد؟
جیمین : اره ولی...
ته:جیمین خوبه فکر کن هین چقدر میتونه مامان و بابا رو بهم نزدیک کنه ها(لبخند)
جیمین : بابا میدونه؟...
ته:نمیدونم
جیمین : من نگران اینم مامان بفهمه بابا داره بهش خیــ....
ته:چی؟
جیمین : هیچ هیچ بریم
ته دست جیمین رو میگیره:جیمین بگو اون رو سگم رو بالا نیار خیانت چیه؟
جیمین : ای ته ولم کن هیچی بخدا ولم کن دستم درد گرفت ای
ته دست جیمین روو بیشتر فشار میده:جیمین بگوو
جیمین : تهههه ایییییی ولم کنننن
ته:میگم بگوووو
جیمین : میگم هیچی عهههه
کوک : هیونگ؟....
ته دست جیمین رو ول میکنه و یه نفس عمیق میکشه:بله کوک؟
کوک نمیدونست چی بگه فقط اروم جلو رفت و هیونگ شو بغل کرد...
کوک : هیچی  فقط اروم باش هیونگی جیم هیونگ مثل تو قوی نیست
ته از مهربونی کوک الکیلی شد و محکم بغلش کرد
ته کوک رو بغل کردم و به جیمین چشم غره رفتم اونم سریع رفت تو اتاق
















ویکوک همچنان دارن کیوت بازی میکنن 😍👈🏻👉🏻

جیمین نمیتونه با ته صلح کنه نه؟...معلومه که نع

ویمین فهمیدن که قرار اجی / داداش جدید داشته باشن 😍🤣👈🏻👉🏻

ته بی ادب خو اول در بزننننننن اگه سپ بفهمن این موقع عملیات دیدتشون چه گوهی میخوان بخورن؟؟ 🤣🤌🏻💔

ووت بدید دیهههههه 🤣❤💜

  𝚔𝚒𝚖 𝚏𝚊𝚖𝚒𝚕𝚢 ❤️ 2Where stories live. Discover now