𝑺 2 / 𝑷 13

342 28 7
                                    

فردا صبح

ته زود تر از همه بیدار میشه و میره تو حموم اتاق و دست و روش رو میشوره....یاد جلوگیری میوفته و سریع بدون اینکه کسی رو بیدار کنه میره بیرون

اولین دارو خونه رو که دید رفت داخل و یه پرستار نوجوان اونجا بود

ته : سلام ببخشید قرص ضد بارداری دارید؟

پرستار : بله چند لحظه صبر کنید الان میارم...

و بعد از چند ثانیه با قرص ها برمیگرده...

ته : ام برای یکی که بعد از یک هفته از رابطش میگذره چقدر باید مصرف کنه؟...

پرستار : اگه زن باشه تا دو هفته باید مصرف کنه اگه یه مرد باشه تا یک هفته روزی سه تا بعد از هر وعده غذایی

ته : ممنونم

و پولو حساب میکنه و بدو برمیگرده خونه...

وقتی رسید هم چنان همه خواب بودن خداروشکر کرد و رفت تو اتاق خودش و کوک و جیم...

قرصا رو تو کشو میزاره و قفلش میکنه
..

نامجون

بیدار شدم و با صورت خوشکل جین رو به رو شدم اروم روش خمیه زدم و لباش رو بوسیدم...

یکم تکون خورد و بیدار شد دستاش رو پشت گردنم حلقه کرد و تو بوسه هم کاری میکرد...

بعد از جدا شدن از بوسه با یه صدای تحریک کننده لبش رو لیس زدم : دوست دارم جینی

جین خنده ارومی میکنه و میگه : منم دوست دارم جونی

و نامجین بعد کلی حرفای قشنگ قشنگ و کلی بوسه رفتن تو اشپز خونه و جین غذا رو داشت اماده میکرد و نامجون بلند میشه میره تا بچها رو بیدار کنه...

وارد اتاق میشه و کلی سعی میکنه تا نخنده...

جونگکوک پاهاش رو زمین بودن خودش هم اویزون رو تخت بود.... 😂😂

جیمین هم به شکم خوابیده و درحالی که باسنش بالا بوده لخت بوده ولی پتو روش بود و سرش هم تو بالش بود... 😂😂

تهیونگ هم رو بالشتش رو بغل کرده و رخت خوابش بهم ریخته بود 😂😂

نامجون خیلی سعی کرد نخنده و موفق هم شد...

اول کوک رو بیدار کرد و بعد رفت بیرون و به کوک گفت : بیدار شون کن کوکو

کوک : چشم

کوک میره پیش جیمین و با پا میزنه تو باسن جیمین و جیمین جیغ میکشه : ایییییییییییییی

کوک : بیدار شووووو بعدم دیگه لخت بخوابببب

و بعد میره پیش تهیونگ و اروم جوری که حتی مورچه هم صداش رو نمیشنوه گفت : هیونگی.... بیدار شو صبح شده....هیونگی....

جیمین بعد از پوشیدن لباساش میپره رو کمر ته و ته هنوز تو خواب بود....

جیمین : ده بیدار شووووووووو

کوک اخم میکنه : اینجوری نه..

و پیشونی ته رو میبوسه و میگه : هیونگی بیدار میشی؟؟ کوکو بغل میخواد...

و ته اروم اروم بیدار میشه و با صدای بمش میگه : از روم بلند شو جوجههههه

جیمین : جوجه خودتیییی

و از رو ته بلند میشه و ته میشه رو تخت و کوک رو بغل میکنه
ته:ااااا کوکی خوشکلو نازنینممممم

جیمین:ای تف تو صورتت یه بارم منو اینطوری بغل نکردی تو چه دادشی هستی

ته:صگ داداشه تو میشه؟؟ عه من الان صگ شدم خوب مهم نیست خر ببینتت فرار میکنه کصخول

جیمین:دیگه به دیگه میگه دیکم رو خوردن

کوک:هردوتون خفه شید بیاد بریم صبحونه بخوریم گشنمونهههههه

نامجون که داشت از اسنکه نخنده جر میخورد که به یه تلنگر نیاز داشت تا منفجر بشه که کوک زد و حالا یکی بیاد نامجون رو بگیره ته و جیمین و کوکم همراه باباشون میخندیدن و از اتاق رفتن بیرون سره سفره نشستن که زنگ خورد کوک رفت درو باز کرد که دید یونگی هوسوک و بچه شون اومدن

یونگی:سلام ما اومدم

یونگی میره سمت باباش و محکم بغلش میکنه:دلم خیلی برات تنگ شده بود

نامجون:منم همینطور

یونگی ازش جدا میشه که هوسوکم سریع میاد تو بغلش و از گردن نامجون اویزون میشه

هوسوک:باباااااا دلم برا تنگ شده بوددددددد و گونش رو میبوسه
نامجون هوسوک رو محکم میبوسه و همشون میشینن صبحونه میخوردنن که تا حواسشون نبود نامجون قیبش میزنه
کوک:عه؟؟بابا کجاست مگه الان اینجا نبود؟؟
جین و ته و جیمین  و هوسوک و یونگی ... به جای خالی نامجون نگاه میکنن و هیچی نمیگن... و
کوک یه دفعه نامجون رو نشون میده که تو هاله و هونگی رو بغل کرده داره باهاش بازی میکنه و دوتاشون میخندن
همه خنده شون میگیره و با سوال به سمت شون برمیگرده : چیه؟....
همه:خیلی کیوت شدی
نامجون : وات!
نامجون:من کجام کیوته(داد)
جین : همه جات  

تهکوک : چاله گونه های نازت

جیمین : خنده هات

سپ : خودت کلا...
نامجون اخم میکنه که کیوت تر از قبل میشه
همه دست شون رو میزارن رو قلب شون و مینالن : کیوتتتتتتت

بعد مثل از کیوتی نامجون میردن
نامجون:هونگی اینا عقلشون رو از دست دادن بیا ما بریم
هونگی : دددددد...تتتپپپپپهههه
نامجون:بیا اینم از پسر بزرگم(خنده)














هاااااای 😂🍷

ببخشید دیر اپ نمودیم 😗😗

ویمین درحال جنگ 🗡⚔️🩸

ویکوک درحال کیوت بازی 🔮🌈

ووت یادتون نره 😗😂💋

  𝚔𝚒𝚖 𝚏𝚊𝚖𝚒𝚕𝚢 ❤️ 2Where stories live. Discover now