فردا صبح
ته زود تر از همه بیدار میشه و میره تو حموم اتاق و دست و روش رو میشوره....یاد جلوگیری میوفته و سریع بدون اینکه کسی رو بیدار کنه میره بیرون
اولین دارو خونه رو که دید رفت داخل و یه پرستار نوجوان اونجا بود
ته : سلام ببخشید قرص ضد بارداری دارید؟
پرستار : بله چند لحظه صبر کنید الان میارم...
و بعد از چند ثانیه با قرص ها برمیگرده...
ته : ام برای یکی که بعد از یک هفته از رابطش میگذره چقدر باید مصرف کنه؟...
پرستار : اگه زن باشه تا دو هفته باید مصرف کنه اگه یه مرد باشه تا یک هفته روزی سه تا بعد از هر وعده غذایی
ته : ممنونم
و پولو حساب میکنه و بدو برمیگرده خونه...
وقتی رسید هم چنان همه خواب بودن خداروشکر کرد و رفت تو اتاق خودش و کوک و جیم...
قرصا رو تو کشو میزاره و قفلش میکنه
..نامجون
بیدار شدم و با صورت خوشکل جین رو به رو شدم اروم روش خمیه زدم و لباش رو بوسیدم...
یکم تکون خورد و بیدار شد دستاش رو پشت گردنم حلقه کرد و تو بوسه هم کاری میکرد...
بعد از جدا شدن از بوسه با یه صدای تحریک کننده لبش رو لیس زدم : دوست دارم جینی
جین خنده ارومی میکنه و میگه : منم دوست دارم جونی
و نامجین بعد کلی حرفای قشنگ قشنگ و کلی بوسه رفتن تو اشپز خونه و جین غذا رو داشت اماده میکرد و نامجون بلند میشه میره تا بچها رو بیدار کنه...
وارد اتاق میشه و کلی سعی میکنه تا نخنده...
جونگکوک پاهاش رو زمین بودن خودش هم اویزون رو تخت بود.... 😂😂
جیمین هم به شکم خوابیده و درحالی که باسنش بالا بوده لخت بوده ولی پتو روش بود و سرش هم تو بالش بود... 😂😂
تهیونگ هم رو بالشتش رو بغل کرده و رخت خوابش بهم ریخته بود 😂😂
نامجون خیلی سعی کرد نخنده و موفق هم شد...
اول کوک رو بیدار کرد و بعد رفت بیرون و به کوک گفت : بیدار شون کن کوکو
کوک : چشم
کوک میره پیش جیمین و با پا میزنه تو باسن جیمین و جیمین جیغ میکشه : ایییییییییییییی
کوک : بیدار شووووو بعدم دیگه لخت بخوابببب
و بعد میره پیش تهیونگ و اروم جوری که حتی مورچه هم صداش رو نمیشنوه گفت : هیونگی.... بیدار شو صبح شده....هیونگی....
جیمین بعد از پوشیدن لباساش میپره رو کمر ته و ته هنوز تو خواب بود....
جیمین : ده بیدار شووووووووو
کوک اخم میکنه : اینجوری نه..
و پیشونی ته رو میبوسه و میگه : هیونگی بیدار میشی؟؟ کوکو بغل میخواد...
و ته اروم اروم بیدار میشه و با صدای بمش میگه : از روم بلند شو جوجههههه
جیمین : جوجه خودتیییی
و از رو ته بلند میشه و ته میشه رو تخت و کوک رو بغل میکنه
ته:ااااا کوکی خوشکلو نازنینمممممجیمین:ای تف تو صورتت یه بارم منو اینطوری بغل نکردی تو چه دادشی هستی
ته:صگ داداشه تو میشه؟؟ عه من الان صگ شدم خوب مهم نیست خر ببینتت فرار میکنه کصخول
جیمین:دیگه به دیگه میگه دیکم رو خوردن
کوک:هردوتون خفه شید بیاد بریم صبحونه بخوریم گشنمونهههههه
نامجون که داشت از اسنکه نخنده جر میخورد که به یه تلنگر نیاز داشت تا منفجر بشه که کوک زد و حالا یکی بیاد نامجون رو بگیره ته و جیمین و کوکم همراه باباشون میخندیدن و از اتاق رفتن بیرون سره سفره نشستن که زنگ خورد کوک رفت درو باز کرد که دید یونگی هوسوک و بچه شون اومدن
یونگی:سلام ما اومدم
یونگی میره سمت باباش و محکم بغلش میکنه:دلم خیلی برات تنگ شده بود
نامجون:منم همینطور
یونگی ازش جدا میشه که هوسوکم سریع میاد تو بغلش و از گردن نامجون اویزون میشه
هوسوک:باباااااا دلم برا تنگ شده بوددددددد و گونش رو میبوسه
نامجون هوسوک رو محکم میبوسه و همشون میشینن صبحونه میخوردنن که تا حواسشون نبود نامجون قیبش میزنه
کوک:عه؟؟بابا کجاست مگه الان اینجا نبود؟؟
جین و ته و جیمین و هوسوک و یونگی ... به جای خالی نامجون نگاه میکنن و هیچی نمیگن... و
کوک یه دفعه نامجون رو نشون میده که تو هاله و هونگی رو بغل کرده داره باهاش بازی میکنه و دوتاشون میخندن
همه خنده شون میگیره و با سوال به سمت شون برمیگرده : چیه؟....
همه:خیلی کیوت شدی
نامجون : وات!
نامجون:من کجام کیوته(داد)
جین : همه جاتتهکوک : چاله گونه های نازت
جیمین : خنده هات
سپ : خودت کلا...
نامجون اخم میکنه که کیوت تر از قبل میشه
همه دست شون رو میزارن رو قلب شون و مینالن : کیوتتتتتتتبعد مثل از کیوتی نامجون میردن
نامجون:هونگی اینا عقلشون رو از دست دادن بیا ما بریم
هونگی : دددددد...تتتپپپپپهههه
نامجون:بیا اینم از پسر بزرگم(خنده)هاااااای 😂🍷
ببخشید دیر اپ نمودیم 😗😗
ویمین درحال جنگ 🗡⚔️🩸
ویکوک درحال کیوت بازی 🔮🌈
ووت یادتون نره 😗😂💋
YOU ARE READING
𝚔𝚒𝚖 𝚏𝚊𝚖𝚒𝚕𝚢 ❤️ 2
Romance_ خانواده کیم ❤ _ کاپل ها : نامجین _ سپ _ در حال ادیت 🤍 _ جین امروز ته عجیب تر از همیشه افتار میکرد....جیمین و کوک مثل همیشه شیطونن کاش نامی هم اینجا میبود و میدید که بچهاش چقدر بهش نیاز دارن... کاش میفهمید که تنها گذاشتن منو بچها چیکار مون کرده...