•❥ 𝖢𝗁𝖺𝗉𝗍𝖾𝗋 32

268 85 2
                                    

با ورود به رختکن کارمندها کمی مکث کرد و نگاهش رو توی فضای کوچیک و کم نور اطرافش چرخوند، چند ماه قبل حتی تصورش رو نمیکرد روزی از دیدن رختکن سرد و کوچیک یه رستوران خوشحال بشه.

- تبریک میگم بکهیون... حالا دیگه برای ظرف شستن هم خوشحال میشی.

با پوزخند زمزمه کرد و سمت کمدش رفت، نفس عمیقی کشید و با لمس دوباره‌ی پالتوی بلندش بغض کرد.

جملات هه‌جین از ذهنش خارج نمیشدن و بکهیون با يادآوری لبخندهای سهون که تضاد زیادی با دستای زخمیش داشتن لبش رو به دندون گرفت.

توی تمام لحظاتی که سهون سعی داشت بکهیون رو به خودش بیاره و ازش محافظت کنه، تنها چیزی که ازش دریافت کرده بود زخم‌هایی روی روح و جسمش بودن.

زخم‌هایی که حالا بکهیون میدونست به سادگیِ رد ناخن‌هاش محو و فراموش نمیشن.

نمی‌فهمید چطور ممکن بود بعد از اینکه به‌خاطر بکهیون تبدیل به یک قاتل شده بود، ازش متنفر نشده باشه؟

اوه سهون، چطور میتونست این‌طور خالصانه و بدون اینکه چیزی در مقابلش بخواد، عاشقش باشه؟

به هرجای زندگیش که نگاه میکرد، سهون همیشه حضور داشت.

همیشه کنارش ایستاده بود و با وجود همه چیز، از دوست‌داشتنش دست نمیکشید.

حالا که به زندگیش نگاه میکرد، بکهیون هم درست مثل پارک چانیول بی‌رحم بود و هر روز به قلب عاشق سهون درد میداد.

پالتوی بلندش رو توی کمد گذاشت و درش رو بست، درحالی‌که بندهای پیش‌بند رو دور کمرش میبست سرش رو پایین انداخته و همچنان توی افکارش غرق بود.

باید برای بهترشدن حال سهون چی‌کار میکرد؟

میتونست از جسم ضعیف و روح زخمیش انتظار داشته باشه دردهای سهون هم به دوش بکشن؟

با برخورد جسم لاغر میا به سینه‌ش، از افکارش بیرون کشیده شد و ناخودآگاه لبخند خسته‌ای زد.

دختر نوجوون دستاش رو دور کمر بکهیون حلقه کرده بود و از فشار دستاش میشد فهمید چقدر خوشحال و دلتنگه.

با اینکه میدونست میا حرفش رو نمیشنوه، به آرومی دستش رو روی موهای لخت و مشکیش کشید و زمزمه کرد:

- سلام کوچولوی دلتنگ.

میا به آرومی ازش فاصله گرفت و بکهیون حاضر بود قسم بخوره چشمای همیشه غمگینش برق میزنن.

با دیدن لبخند محو بکهیون، لبخند بزرگی زد و هیجان‌زده دفترچه‌ی کوچیکش رو از جیبش بیرون کشید.

بکهیون با همون لبخند منتظر شد تا میا جمله‌ی مورد نظرش رو بنویسه و خیلی طول نکشید دفترچه سمتش گرفته بشه.

Hey Little You Got Me Fucked Up[ Season 2]Kde žijí příběhy. Začni objevovat