دوست پسر خوشگل مو طلایی[ch⁵]

59 18 56
                                    

بکهیون روی نیمکت نشسته بود و تهیونگ هم سرش رو روی پاش گذاشته و دراز کشیده بود.

+کاش ویولامو میاوردم یکم ساز میزدیم.

_آره میخواستی تو پارک ساز بزنی که هرکی رد شد پول بندازه تو کلاهِمون..

+چه ربطی داره؟ مگه هرکی تو پارک ساز میزنه پول میخواد

تهیونگ با حرص آدامسشو جوید و گفت:

_مردم که اینطوری فکر میکنن

+ هِی تو داری چیکار میکنی؟ از صبح توی اون اینستاگرام لعنتی ول میچرخی بسه دیگه.

_چیکار داری به من؟

بکهیون سرش رو خم کرد تا دیدِ بهتری به موبایل تهیونگ داشته باشه.

+این کیه که همه پستاشو داری لایک میکنی ها؟ دوست دختره جدیدته؟

تهیونگ ناگهانی از روی پاش بلند شد و همین باعث شد سرش به پیشانیه بکهیون برخورد کنه و ناله هردوشون بلند شه.

+اخخ.. چیکار میکنی

همونطور که سرش رو ماساژ میداد گفت:

_نکنه چشمات آسیب دیده بیون، این کجاش دختره؟

موبایلش رو به طرف بکهیون گرفت و به عکس پسرِ مو فندقی اشاره کرد.

+خب منکه دقت نکردم به چهره اش، گفتم شاید دوست دختره جدیده...

_نخیر، ولی اگه خدا بخواد دوست پسرم میشه.

بکهیون با تعجب نگاهش کرد

+تو از کِی تا حالا با پسرا قرار میزاری؟

_از همون موقع که تو روشون کراش میزنی.

بعد با هیجان گفت:

_واییی راستی یه چیزی میخواستم بگم کلا فراموش کرد. توکه خنگی نمیفهمی؛ ولی من فهمیدم که سهونم کراشه روت.

بکهیون خیره نگاهش کرد

_باور نمیکنی، یا از شدت ذوق سکته کردی.

+دیشب منو بوسید

منکه گفتم روت کراش،... چی گفتییییی!؟؟

+اون منو بوسید ، منم بوسیدمش

_بکهیون

+هوم..؟

_الان داری بهم میگی؟

+شلوغش نکن تِه، انتظار داشتی ساعت دوازده شب بهت زنگ بزنم آمار بدم؟

_بله دقیقاً همین انتظارو داشتم؛ در ضمن تو تا ساعت دوازده شب پیش اون چه غلطی میکردی ها؟ بک، نکنه تا اونجا هم پیش رفتین هااا؟ وایی پسر تو کِی انقد هورنی شدی.

+خفه شو ته.. باهم رفته بودیم غذاخوریه سر کوچه بعدشم همو بوسیدیم همین.

_همین؟ مطمئن باشم؟

[ TRASTEVERE ]Where stories live. Discover now