سردرد [ch¹⁶]

39 15 33
                                    

سر درد شدیدِش توانِ انجامِ هرکاری رو ازش گرفته بود! حتی نمیتونست به راحتی چشم هاش رو باز نگه داره؛ سرش رو روی کتابش گذاشت و شقیقه هاش رو با انگشت هاش فشار داد.
آلدو با یک قرص مُسَکن به طرفش رفت و نگران بازوش رو فشار داد.

_ویتو.. بیا این قرصو بخور، کتابِت رو هم جمع کن به خودت فشار نیار.

بکهیون تشکر کرد و قرص رو خورد.

_به نظرم یه دکتر برو، توی این چند وقته چند باری اینطوری سر درد شدی، نگرانم.

بکهیون چشم هاش رو ماساژ داد و بعد از چند بار پلک زدن به دوستش نگاه کرد.

+شاید چشم هام ضعیف شده.

_آره ممکنه، من برات یه وقتِ دکتر میگیرم.

+باشه ممنون..

خواست برگه جزوه هاش رو برداره که آلدو مانعش شد. کاغذهارو از دستش گرفت و گفت:

_درس تعطیله‌‌.. داری از سر درد میمیری، یکم استراحت کن

+آلدو.. فردا امتحان داریم و من هیچی نخوندم.

آلدو دهن کجی کرد و گفت:

_ وقتی تو بگی هیچی نخوندم، یعنی فقط تونستم دوبار جزوه ها و کتابو بخونم.. بعدشم منم نمیخونم که باهم امتحانو خراب کنیم خوبه؟

بکهیون خندید و سرش رو تکون داد، الدو با غر غر گفت:

_بعدشم من نمیفهمم چرا این استاده اینقدر استثنایی عه ، هیچکی امتحان نمیگیره جز این.. چیییش

+به نظر منکه خوبه

_تو نظر نده برو یکم بخواب..

⭐⭐⭐

_ویتو چی میخوری برم بگیرم تا گند زدن به امتحانو جشن بگیریم..

بکهیون آهی کشید و روی نیمکت نشست

+آب انبه..

_هوف.. مثل همیشه. بشین همینجا الان میام.

موبایلش رو از توی کیفش درآورد و شماره سهون رو گرفت؛ بعد از چند بار بوق خوردن صدای آرامش بخشِ سهون به گوشش رسید.

_بکهیون.. حالت چطوره عزیزم؟

+سلام هونااا.. خوبم، تو چطوری، کجایی؟

_شرکت مشغوله طراحی

+اوه.. پس خسته نباشی عزیزم، اینبار باید طرحت ثبت بشه هااا.. حواستو خوب جمع کن.

سهون آهی کشید و گفت:

_واقعا خیلی دارم روش کار میکنم، امیدوارم بی نقص شه.

+مطمئنم عالی میشه هونا..

_تو دانشگاهی؟ امتحانت چطور بود؟

+هوم‌.. خیلی خوب نبود

[ TRASTEVERE ]Donde viven las historias. Descúbrelo ahora