سر درد شدیدِش توانِ انجامِ هرکاری رو ازش گرفته بود! حتی نمیتونست به راحتی چشم هاش رو باز نگه داره؛ سرش رو روی کتابش گذاشت و شقیقه هاش رو با انگشت هاش فشار داد.
آلدو با یک قرص مُسَکن به طرفش رفت و نگران بازوش رو فشار داد._ویتو.. بیا این قرصو بخور، کتابِت رو هم جمع کن به خودت فشار نیار.
بکهیون تشکر کرد و قرص رو خورد.
_به نظرم یه دکتر برو، توی این چند وقته چند باری اینطوری سر درد شدی، نگرانم.
بکهیون چشم هاش رو ماساژ داد و بعد از چند بار پلک زدن به دوستش نگاه کرد.
+شاید چشم هام ضعیف شده.
_آره ممکنه، من برات یه وقتِ دکتر میگیرم.
+باشه ممنون..
خواست برگه جزوه هاش رو برداره که آلدو مانعش شد. کاغذهارو از دستش گرفت و گفت:
_درس تعطیله.. داری از سر درد میمیری، یکم استراحت کن
+آلدو.. فردا امتحان داریم و من هیچی نخوندم.
آلدو دهن کجی کرد و گفت:
_ وقتی تو بگی هیچی نخوندم، یعنی فقط تونستم دوبار جزوه ها و کتابو بخونم.. بعدشم منم نمیخونم که باهم امتحانو خراب کنیم خوبه؟
بکهیون خندید و سرش رو تکون داد، الدو با غر غر گفت:
_بعدشم من نمیفهمم چرا این استاده اینقدر استثنایی عه ، هیچکی امتحان نمیگیره جز این.. چیییش
+به نظر منکه خوبه
_تو نظر نده برو یکم بخواب..
⭐⭐⭐
_ویتو چی میخوری برم بگیرم تا گند زدن به امتحانو جشن بگیریم..
بکهیون آهی کشید و روی نیمکت نشست
+آب انبه..
_هوف.. مثل همیشه. بشین همینجا الان میام.
موبایلش رو از توی کیفش درآورد و شماره سهون رو گرفت؛ بعد از چند بار بوق خوردن صدای آرامش بخشِ سهون به گوشش رسید.
_بکهیون.. حالت چطوره عزیزم؟
+سلام هونااا.. خوبم، تو چطوری، کجایی؟
_شرکت مشغوله طراحی
+اوه.. پس خسته نباشی عزیزم، اینبار باید طرحت ثبت بشه هااا.. حواستو خوب جمع کن.
سهون آهی کشید و گفت:
_واقعا خیلی دارم روش کار میکنم، امیدوارم بی نقص شه.
+مطمئنم عالی میشه هونا..
_تو دانشگاهی؟ امتحانت چطور بود؟
+هوم.. خیلی خوب نبود
ESTÁS LEYENDO
[ TRASTEVERE ]
Romance[ ³ ] "تِراستِور" بکهیون شنیده بود نَوه خانم کیم که توی همسایگیشون بود برای تعطیلات به دیدن مادر بزرگش میاد. اون خوشحال بود که یه دوست کُره ایه دیگه قراره توی پس کوچه های تراستور پیدا کنه. امّا هیچوقت فکرشو نمیکرد دلباخته اون پسر بشه؛ و قرار بود پای...