_Crop top_(4)

902 123 11
                                    

- من...

زبونش گرفت و نتونست جملش رو تموم کنه، آیا واقعا ارزش داشت؟
اون پسر توی زندگیش تا به حال آزارش به یه مورچه هم نرسیده بود و حالا ازش میخواستن که آدم بکشه!
اما مگه...خودش انتخاب نکرده بود؟
دقیقا همین سوال جوکر بود:

- چرا اینجایی جئون؟

جونگکوک با استرس واضحی که کاملا مشخص بود به سختی بزاق دهنش رو فرو برد.
سرش کم کم رو به گیج رفتن می‌رفت و دمای بدنش هم در حال سرد شدن بود.
حس میکرد نمیتونه صحبت کنه!
حتی قدرت تکون دادن زبونش رو هم نداشت.

نفرت...متنفر از این ضعف لعنتی!

با سکوت پسر، جوکر با صدای جدی که میشد از لحن کلامش کاملا متوجه شد دوباره به حرف اومد:

- برای بار دوم، من آدم صبوری نیستم سفارشی!

در حال که تمام نگاهش به پسر زخمی و بی جون رو به روش بود که وظیفه کشنش رو داشت،
اما با شنیدن کلمه‌ای که دوباره اینبار از زبون خود شخص جوکر خطاب شد با گیجی سرش رو اطراف اتاق چرخوند.
دلیل این لقب رو نمی‌فهمید...

چرا باید سفارشی میبود؟

مگه خودش با استعدادی که داشت نتونسته بود وارد این گروه بشه؟
بیشتر از این مجال فکر کردن نداشت چون مانیتور کوچیکی که دقیقا پشت سرش قرار داشت روشن شد و پسر کوچیکتر با برگشتن به سمت مانیتور...
نفس توی سینش حبس شد.

چشماش لحظه ای سیاهی رفت و سر گیجش شدید تر از چند دقیقه قبل شدت گرفت که با از دست دادن تعادلش تلو تلو خوردن دستش رو تکیه گاه دیوار کنارش قرار داد تا از سقوطش روی زمین جلو گیری کنه.
امکان نداشت:

- انتخاب کن!

با بی رحمی تمام دوباره صدای کامپیوتری جوکر توی حلزونی گوش هاش طنین انداخت:

- خواهرت یا این پسره؟

پسر کوچیکتر با تیر کشیدن یهویی قسمت بالای پیشونیش با ناله‌ی دردناکی کمی به سمت جلو خم شد و چشماش رو محکم روی هم فشرد:

- تم...تمومش...کن.

کلمه به کلمه به آرومی زمزمه کرد.
بدنش تماما میلرزید، نفسش به سختی بالا می‌اومد!
حتی فکر کردن به اینکه اون دختر کوچولوی دوست داشتنی رو یه روزی بخواد از دست بده براش حکم مرگ رو داشت...

اما حالا چی؟!

داشت با بدترین شکل ممکن توی مانیتور چهره مظلوم و پر از ترسش رو میدید که به دوربین زل زده و مردی سیاه پوش با نقابی روی صورتش با اسلحه توی دستش با تمام توان روی شقیقه‌ی دختر فشار وارد می‌کنه.
دستش رو بالا برد به قفسه سینش چنگ زد.
احساس ضعف همیشگی که توی بدنش حس میکرد و دوباره تجربه کرد.
متنفر بود از این ضعف و بیماری که دست و بالش رو بسته بود و توانایی بیشتر بدنیش رو ازش گرفته بود:

"JOKER"(جوکر)Where stories live. Discover now