-دارلینگ!
پوزخند محوی روی لبش شکل گرفت.
آه دست بردارید!!!
کیم تهیونگ ماهر ترین بازیگریه که تا به حال دیدید!
نه تنها خودش، بلکه آدم های نزدیک بهش هم از دونستن این استعدادش بی خبر نبودن.چی بهتر از این استعداد؟!
توی شرایط الان که با وجود دختری که نمیدونست چه نقشه ای توی سرش در حال پروش دادن در مورد خودشه نمیتونست ریسک کنه و بره دنبال اون جئون لعنتی.
البته که با وجود اون تزریق تا حدودی خیالش راحت بود!
اون پسر، پسر باهوشی بود.
میدونست که با حس نکردن چیزی میفهمه چی بهش تزریق شده و جوری خودش رو از مخمصه ای که گرفتارش شده بیرون میکشه:
- هه...خنده داره!
با لبخندی که روی لب های براق دختر شکل گرفت.
پسر بزرگتر هم پوزخندی که بیشتر شبیه لبخند بود روی لبش نشوند:- به خندیدنش هم میرسیم.
-دست بردار کیم!
- همراهمیم میکنی مادام؟
و بدون توجه به حرف دختر با دراز کردن دستش پیشنهاد رقص داد.
کیم تهیونگ آدمی نبود که به همین راحتی ها بزاره بازیش بهم بخوره و دست خالی از این بار لعنت شده بیرون بره.
سوهی با کلافگی و کمی عصبانیت نگاهی به اطراف انداخت و خب مسلما...نگاه های کله گنده های سئول که توی قسمت ویژه جایگاهشون جای گرفته بودن...
توی دید نگاهش بودن و حالا چشم های شکارچیشون رو روی دخترک و پسرکی که با دست دراز شده اش خواستار رقصیدن بود رو، شکار میکردن.
پس چاره ای جز قبول کردن نداشت!
نمیخواست با افتادن اتفاق غیر قابل جبرانی توی اون جمع شلوغ و مهم دوباره سزاوار تنبیه کردنش از جانب دوهان باشه:
- البته!
و با گذاشتن دستش داخل دست پسر رو به روش با فشاری که به دستش وارد کرد و انگشت های هر دوشون رو به سفیدی کشوند هشدارش رو به کیم داد.
تهیونگ با همون لبخند روی لبش دستش رو دور کمر ظریف دختر انداخت و به پیست رقص ملحق شدن.
و دقیقا این بود تفاوت آشکاری که اون بار با بقیه بار هایی که داخل سئول، وجود داشتن!
مسلما یک بار به پیست رقص شلوغش معروف بود که همه مقابل دیجی توی هم میلولیدن و مشغول پای کوبی بودن.
اما این بار مخصوص انگاری پیست رقصش هیچ شباهتی به پیست رقص نداشت!کسایی اونجا قرار میگرفتن زیر نگاه ذره بین ماننده، تمام افراد حاضر توی اون مکان بودن و تهیونگ هم دقیقا همین رو میخواست.
YOU ARE READING
"JOKER"(جوکر)
Fanfictionهفت نفر که توسط فردی به اسم "جوکر" انتخاب شدن. کسی حق دخالت توی زندگی شخصی هم بازیش رو نداره ... اولین قانون اصلی این بازی: قتل احساساته! و دومین قانون: نباید به کسی "اعتماد" کرد، چون ممکنه توسط هم بازی خودت ""کشته"" بشی! . . - آخرین خواستت قبل از...