- دوربینا تحت کنترلته؟
به آرومی با شنود کوچیکی که داخل گوش راستش مخفی شده بود با جیمین در ارتباط بود:
- اتاق های وی آی پی دوربین نداره، اما مطمعنم فقط برای رد گم کنیه...محال ممکنه اونجا بدون هیچ سیستم امنیتی باشه!
تهیونگ که حالا به آرومی روی یکی از صندلی های اون گوشه، کنار بار رنگی جای گرفته بود و پسرک تازه وارد رو با چشماش دنبال میکرد دوباره به حرف اومد:
- الان دسترسی به اتاقهای وی آی پی رو نداری؟
- نه!
لعنتی زیر لب فرستاد و شنودش رو بیصدا کرد!
با سرعت بلند شد تا به سمت پسرک تازه وارد رو به روش که داشت با سخاوت اندامش رو داخل اون کراپ تاپ و کت توری در نمایش چشم های حریص اطرافش میزاشت، قدم برداره.
فضای بار از دود و بوی مشروب های مختلف پر شده بود و کمی نفسش رو تنگ میکرد، اما بیخیال...
محکم نفس عمیقی کشید و با لمس دستش روی جیب کتی که تنش بود و با اطمینان پیدا کردن از چیزی که میخواست به قدم هاش سرعت بخشید.
اما اون سمت بار درست مقابل چشم های حریص همه...
جونگکوکی بود که با بیخیالی داشت از مشروبی که براش برای اولین بار طعم تازهای میداد، مزه میکرد.
آخه لعنت، اون تا به حالا چنین مشروب قوی با این طعم فوق العاده نخورده بود!
کجای زندگی کردن داخل اون محل درب و داغون میتونست پول داشتن رفتن به چنین باری رو داشته باشه؟!و در عین حال نگاهش رو به اطراف میچرخوند تا سوژه گفته شده رو پیدا کنه.
که ناگهان دستش توسط کسی کشیده شد و بدون اینکه حتی فرصت تجزیه تحلیل داشته باشه به سمتی هدایت شد!با حالت تهاجمی به سرعت خواست دستش رو از دست فردی که حتی اجازه نداد تا چهرش رو ببینه بیرون بکشه اما...
با دیدن اون هیکل و کت دودی رنگ متوجه لیدر بازی امشب شد!
پس بدون حرفی یا حرکتی که توجه جلب کنه حرف گوش کن بدون پرسیدن سوال اضافهای دنبالش کشیده شد داخل سرویس های بار...
حتما حدس زده بود یه جای کار امشب به مشکل برخورده چون اوندونفر قرار نبود با هم ملاقاتی داشته باشن!
مثلِ دوتا غریبه؟!
با جای گرفتن داخل یکی از سرویس های تنگ و کوچیک اون بار لوکس، کمرش به شدت به دیوار برخورد کرد:
- وحشی.
با کمترین صدای ممکن پچ زد و از درد کمی که با سردی و برخورد کمرش با دیوار توی دوتا کتفش پیچیده بود، شکایت کرد.
اما خب...
کیمتهیونگ زیادی گوشش تیز بود یا جئونجونگکوک از قصد میخواست با کمی بلند کردن صداش توی روش بکوبونه که رفتارش همیشه عصبیه؟!
YOU ARE READING
"JOKER"(جوکر)
Fanfictionهفت نفر که توسط فردی به اسم "جوکر" انتخاب شدن. کسی حق دخالت توی زندگی شخصی هم بازیش رو نداره ... اولین قانون اصلی این بازی: قتل احساساته! و دومین قانون: نباید به کسی "اعتماد" کرد، چون ممکنه توسط هم بازی خودت ""کشته"" بشی! . . - آخرین خواستت قبل از...