نمیخوام از کسی توی زندگی گله کنم!
ولی...میخوام بگم ما فقط توی این کره خاکی، یکبار به دنیا میاییم و یکبار زندگی میکنیم...
یکبار برای همیشه توی این جهان نفس میکشیم، یکبار...
فقط یکبار!این انصافه که با وجود داشتن همین یکبار فرصت زندگی کردن...اینقدر عذاب و سختی بکشیم؟!
من از کسی گله و شکایتی ندارم!
از خودمم هیچ ناراحتی و شکستی رو نمیپذیرم!
چون اگر، " اگر هایی" توی زندگی یکبارمون وجود نداشت...الان، توی این لحظه، با نوشتن این متن، چشم هام پر از اشک نمیشد و صحفه جلو روم رو تار نمیکرد!
باز هم، ولی ای کاش...زندگی مثل همون زندگی بود، که شب ها با آهنگ مورد علاقم دارم توی ذهنم تصورش میکنم، با آدم مورد علاقم، با ظاهر، رفتار، کشور...با همه چیز های مورد علاقم:)
.
.
.
.(موقعیت:دادگاه دیوان اصلی سوچو)
"9:37AM"- جئون جونگکوک به جایگاه تشریف بیارید!
با استرس و اضطرابی که باعث یخ زدن بدنش شده بود، با نگاهی مملو از التماس به بازپرس پرونده که تا به اینجا هم همراهش با دلسوزی اومده بود...نگاه کرد!
کسی نبود که بهش بگه، این نگاه و چشم های اشک آلود چیزی رو درست نمیکنه.نه زمان رو برمیگردونه، نه سرنوشت رو تغییر میده!
با دوباره صدا زده شدنش از طرف قاضی میانسالی که روی جایگاه بلندی که براش مد نظر گرفته شده بود، به خودش اومد.
نفس لرزونی کشید که باعث شد، قفسه سینش با دلخوری تیر بکشه و اخم های کمرنگی رو روی صورت پسر کوچیکتر به جای بگذاره.دست های سردش رو که با دستبند بسته شده بود، بهم مالید.
قدم قدم شروع کرد به راه رفتن.
تمام بدنش از تنشی که دچارش شده بود، میلرزید.
با قرار گرفتن توی جایگاه مخصوصی که برای متهمینی مثل اون قرار داشت، سرش رو با ناراحتی پایین انداخت.
به کسی نگاه نکرد، توانش رو نداشت.ضربان قلبش از این نمیتونست بالاتر بره:
- جئون جونگکوک ۲۸ ساله، فرزند هان جئون متولد بوسان، متهم به قتل یانگ سو در لحاظ نظر به اینکه دستور صادر شده از طرف سئو جان بوده...و همچنین زخمی کردن دو کودک زیر ده سال!
جونگکوک با شنیدن تک به تک کلماتی که از دهن قاضی بد اخلاق خطاب میشد هر لحظه دونه های عرق روی بدن و صورتش بیشتر به چشم میومدن، نفس عمیقی کشید.
نه، بی فایده بود، دوباره...بجنب پسر، دوباره!
نفس کشید، یک بار، دو بار، سه بار، نمیدونست توی چه شرایط و موقعیتی قرار داره!
تمامی چشم های حُضاری که توی دادگاه قرار داشتند روی پسرک بیچاره میچرخید و اون با اعتماد بنفس کمی که نشاط از مهتم بودنش به عنوان قاتل و کودک آزاری بود...میگرفت!
YOU ARE READING
"JOKER"(جوکر)
Fanfictionهفت نفر که توسط فردی به اسم "جوکر" انتخاب شدن. کسی حق دخالت توی زندگی شخصی هم بازیش رو نداره ... اولین قانون اصلی این بازی: قتل احساساته! و دومین قانون: نباید به کسی "اعتماد" کرد، چون ممکنه توسط هم بازی خودت ""کشته"" بشی! . . - آخرین خواستت قبل از...