Part 1: Carotid!

520 148 227
                                    

صدای برخورد قطرات بارون به شیشه و حرکتِ چند ثانیه یکبارِ برف پاک کن تنها چیزی بود که داخل ماشین می‌پیچید.

هوسوک با شنیدن صدای زنگ موبایل نگاهش رو از آینه و جیمین که روی صندلی عقب نشسته بود گرفت.

تماس رو جواب داد و منتظر، به صدای فردی که پشت خط بود گوش داد.

_چیشد؟

جفتش مضطرب پرسید که هوسوک نیشخندی زد و دوباره به جیمین که نگاهش رو به در ورودی اون دبیرستان دوخته بود زل زد: اومدیم پسره رو از مدرسه بدزدیم.

عطر نعنای امگایی که حالا با اضطراب ناخن‌هاش رو می‌جوید و پاش رو تکون می‌داد با شنیدن این حرف تلخ شد.

یونگی، از پشت خط گفت: بذارم روی اسپیکر.

چند لحظه مکث کرد که جفتش کاری که ازش خواسته بود رو انجام بده و این بار صداش داخل ماشین پیچید: جیمین نگران نباش نهایتا می‌بینیم قیافه‌اش افتضاحه و یجوری از شرش خلاص میشیم.

حرکت پای امگای کوچکتر متوقف شد و نگاه خشمگینش رو به گوشی داخل دست هوسوک داد: واقعا فکر کردی من نگران قیافه‌اش هستم یونگی؟ اصلا فکر کردی من با آدمی که به اندازه کافی خوب نباشه می‌خوابم؟ متوجه شرایط هستی‌؟

_آره جیمین تو با یه بچه دبیرستانی سکس کردی. گذاشتی یه بچه بکنتت و احتمالا مارکش هم کردی‌. چیزی نیست پسر برای خیلیا پیش میاد.

_اون توله‌ی حرومزاده سنشو به من دروغ گفت یونگی. گفت بیست و هفت سالشه و من انقدر احمق بودم که باور کنم اگر ماه گذشته به سن قانونی نرسیده بود و کسی اینو می‌فهمید می‌دونی توی چه دردسر کوفتی ای می‌افتادم؟ می‌دونی نونا چه بلایی سرم می‌آورد؟

_الان هم...

قبل از اینکه چیزی بگه راننده ای که تمام مدت در سکوت منتظر بود گفت: دارن میان بیرون.

هوسوک با هیجان گفت: بعدا بهت زنگ میزنم عزیزم‌.

و با قطع شدن تماس منتظر شد تا جیمین آلفایی که هفته‌ی پیش باهاش خوابیده بود رو شناسایی کنه.

رایحه‌ی هیجان زده‌‌ی هوسوک پسر کوچکتر رو به عطسه انداخته بود با این وجود انقدر تمرکز کرده بود که فرصتی برای اعتراض نداشت‌.

بالاخره آلفای هجده ساله رو بین جمعیت پیدا و با انگشت بهش اشاره کرد: اوناهاش.

راننده و هوسوک به محض دیدن مسیر انگشتش پیاده شدن و سمت جمعیت رفتن‌.

هوسوک با ایما و اشاره به پسرها اشاره می‌کرد و می‌پرسید دقیقا کدومشونه و با کمک جیمین که در نهایت با نشون دادن انگشت شستش پسر رو تایید کرده بود به همراه راننده بازوهاش رو گرفتن و بی توجه به دانش آموزایی که با نگاه متعجبشون بهشون خیره بودن کشون کشون سمت ماشین بردنش‌.

𝐌𝐚𝐫𝐨𝐨𝐧 𝐞𝐲𝐞𝐬 | 𝐊𝐨𝐨𝐤𝐦𝐢𝐧Место, где живут истории. Откройте их для себя