پارت 6: کت شلوار قرمز!
هوسوک به آرومی در زد و وارد اتاق جیمین شد.
رایحهی شکلات و نعنای امگا به خوبی همه جای اتاق احساس میشد و برای مرد سبب آرامش بود.
جلو رفت و کنار پسر روی تخت نشست.
دستش رو برای نوازش موهای بلوندش دراز کرد و گفت: از جین ناراحت نباش.
_قطعا نیستم. حق داشت. ولی خب میدونی...وقتی دیدم یه امگا داره انقدر ساده توی لومینا کتک میخوره نتونستم جلوی خشممو بگیرم.
_باید فقط زنگ میزدی به پلیس
_خب بعدش چی؟
جیمین گفت و نفسش رو با حرص بیرون داد: بعدش اون حرومزاده لعنتی امگای بیچاره رو تهدید میکرد و با پول دهنش رو میبست که شکایتش رو پس بگیره ولی حالا کاملا تاوان کاری که کرده بود رو پس داده.
_صد بار گفتم برای غریبه ها دل نسوزون.
_هیونگ من اینهمه قانون برای حمایت از امگاها نذاشتم که در نهایت بگی یه دلسوزی سادهست.
آلفا آهی کشید: میدونم ولی لطفا دفعهی بعد کمی عاقلانه تر رفتار کن. گروه اس جی بخش بزرگی از مواد اولیه کارخونه ها رو وارد میکنه و به سادگی میتونه روی قیمتشون اثر بذاره. الان وقت درگیر شدن با اونها نیست.
_بهت که گفتم...رئیسشونو آروم میکنم.
_نه جیمین...تو فقط یه دسته گل میخری میری اونجا و محترمانه با کلماتت عذرخواهی میکنی. اگر مطمئن نیستی که از پسش بر میای یونگی یا تهیونگو بجات میفرستیم ولی از این بیشتر کاری نمیکنی. من اهمیتی نمیدم اگر از هر آلفایی خوشت بیاد و بخوای باهاش بخوابی ولی اجازه نمیدم به عنوان یکی از امگاهای ارشد پک دست به چنین کاری بزنی اونم وقتی اینهمه آلفا اینجاست.
_میترسی لی فکر کنه یه مشت آلفای بی عرضه اطرافمو گرفتن که منو برای جلب رضایت جلو میفرستن.
_اگر چنین کاری کنی دقیقا همینو نشون میدی. لطفا...
امگا سر تکون داد: میرم فقط عذرخواهی میکنم پس مطمئن شو گلی که قراره برای ملاقات باهاش ببرم حساسیت زا ترینشون باشه حداقل این کار از دستم بر میاد.
آلفا با خنده سر تکون داد که با شنیدن صدای زنگ گوشی توجهش بهش جلب شد.
جیمین نیم خیز شد و بعد از کشیدن خودش سمت موبایل تماسی که از سمت یه شمارهی ناشناس بود رو جواب داد: بله ؟
_آقای پارک؟
_درسته خودم هستم.
_من سو اینسو هستم از مدرسهی پسرتون تماس میگیرم.
جیمین ابرویی بالا انداخت و در جواب گفت: کمکی ازم بر میاد؟
_خب...متاسفم که وقتتونو میگیرم ولی جیسونگ امروز توی مدرسه دعوا کرده و ما اصرار داریم والدین تمام طرفین برای رفع این مشکل حضور داشته باشن.
![](https://img.wattpad.com/cover/363975925-288-k110844.jpg)
YOU ARE READING
𝐌𝐚𝐫𝐨𝐨𝐧 𝐞𝐲𝐞𝐬 | 𝐊𝐨𝐨𝐤𝐦𝐢𝐧
Fanfictionامگای دیوانهی پک شمالی، قوی ترین پک کشور که با وجود وظیفهی محافظت از مرز به خوبی پک رو هم اداره میکنه و امن ترین محیط رو برای شهروندانش به وجود آورده با این وجود امگایی که برای لیدر پک کار میکنه با هر قدمی که برمیداره سبب ترس بقیه میشه و رایحهی ش...