"22"

574 137 183
                                    

بدنش عرق کرده بود، ضربان قلبش بالا رفته بود و حالا بعد از اجرای آخر گوش‌هاش توسط فریاد تماشاچیان پر شده بود‌. همه یک صدا صداش میزدند و‌ جونگین پهن ترین لبخند رو بهشون نشون میداد. آخرین کنسرت به پایان رسیده بود. سه ماه طاقت فرسا در نهایت به پایان رسیده بود و حالا جونگین ایستاده بود تا خداحافظی آخرش رو با طرفدارانی داشته باشه که از دیدنش خوشحال بودند. اون لحظه حتی نمی‌خواست به این موضوع اهمیت بده که با وجود اینکه کنسرت در سئول برگذار شده همسرش از سه روز قبل، یعنی درست روزی که جونگین برگشته بود جلسه با پک جنوب رو بهانه کرده بود و‌ امگا رو از دیدنش بی‌بهره کرده بود.‌

در واقع، تمام این مدت هر روز با سهون‌ تماس می‌گرفت و تا نیمه‌های شب مشغول رد و بدل کردن پیامک های کوتاه و بلند بودند. فاصله‌شون این‌ روز‌ها فیزیکی بود، اما باعث شده بود که حتی بهمدیگه از لحاظ دیگه‌ای حتی نزدیک تر هم بشند. باهم راجع به علایق، ترس‌ها و خاطرات حرف می‌زدند و اتفاقات چند سال گذشته‌شون رو مرور میکردند. گاها با مرور چیز‌های شیرین می‌خندید و گاهی هم پیش میومد که با مرور تلخی و سختی‌هاشون اشک یک دیگه رو در بیارند. اما این سفر ناگهانی سهون‌ باعث شده بود که جونگین از دیروز به پیام‌های همسرش جواب نده، اهمیتی نداشت که چقدر سهون‌ در حال لوس کردن امگاش با الفاظ بود، جونگین‌ به هرحال قهر بود. یک قهر امگا وار کاملا بجا و درست که باعث بشه به الفاش نشون بده که از وضعیت ناراحت و ناراضیه.

از اونجایی که دوست نداشت به همین زودی از طرفدارانش خداحافظی کنه، با بی‌توجهی به خستگی چند بار دیگه طول استیج رو طی کرد و در حالی که برخی از طرفدار هاش‌رو با اشک و گریه بدرقه میکرد در نهایت به بک استیج رفت‌. و البته، اگه هیوری مشغول لاس زدن با آلفایی به اسم دو‌ کیونگسو از پشت تلفن نبود قطعا جونگین الان بجای یک استف غریبه صمیمی ترین دوستش رو اونجا داشت که به وضعیتش رسیدگی کنه. هنوز برای تعویض لباس‌هاش و رفتن به اتاق لباس‌ها اقدامی نکرده بود که با چانیول و بکهیونی که سبد گل نسبتا بزرگی در دست داشتند مواجه شد و از هیجان خنده‌ی  بلندی کرد.

-من.. واقعا نمی‌دونم چی بگم خیلی زیبا هستند!

نگاهی به سبد جا گرفته بین دست‌هاش انداخت و بعد از اون قدردان سرش رو بالا آورد تا سپاس‌گزار بودن خودش رو نشون بده. مرد بتا لبخندنرمی داشت و کمی جلوتر اومد تا کوتاه امگا رو به آغوش بگیره. هرچند که مخالفت پسر مبنی بر بهم ریخته بودن وضعیتش بعد از اجرا موفقیت آمیز نبود و در نهایت بلافاصله توسط مرد آلفا هم به آغوش کشیده شد.

-عالی بودی عزیزم! مدام به چانیول میگفتم این واقعا جونگین کوچولوی ماست که انقدر‌ با وقار شده؟

بکهیون صورت خسته اما سرزنده‌ی جونگین رو بین دست‌هاش گرفته بود و صادقانه بودن لحنش نیازی به اثبات نداشت.

ᴅʀɪꜱꜱᴏɴWhere stories live. Discover now