۱۵ هزار کلمه...
![]()
Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
![]()
Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
![]()
Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image. (متاسفانه این پارت فقط پوسترای نویسنده رو داریم...💔)
🌺🌺🌺🌺
قدم بعدیش رو برای نزدیک شدن به آلفا برداشته بود...اینجا بود...اون طرف مرز جنگل آکان...
با همراهی نگهبانی که لب مرز تعیین شده جلوش رو گرفته بود به قلمرو جفتش خفاشیش پا گذاشته بود...
هنوز توی آسمون بود اما میشد فرقی رو با چشمهای متعجبش ببینه...
بچههای بالدار شاد و سرزندهای که با خوشحالی توی هوا چرخ میخوردند و با هم دیگه بازی میکردند...اُمگا، بتا، حتی آلفاهای کوچیک...
این بازی و هیجان کودکانه به قدیم بردش... به سرزمین پدریش که آسمونش به همین اندازه امن و بیخطر و پر از خوشبختی بود...
متاسفانه توی قلمرو خورش همچین چیزی ممکن نبود...اونم با وجود خفاشیها از کنترل خارج شده....

YOU ARE READING
𝓐𝓴𝓪𝓲 𝓲𝓽𝓸
Romance🦋عنوان: نخ قرمز سرنوشت 🦋ژانر: فانتزی، سوپرنچرال( تلفیقی از دنیای امگاورس، ومپایری، هایبردی)، انگست، رمنس، اسمات، کمی خشن 🦋کاپل ها: چانبک.....کای و سهون....کایهون یا سکای بودنش در طول داستان مشخص میشه...ورس نیست... 🦋خلاصه: مثل تمام اُمگاهای پروا...