🦋عنوان: نخ قرمز سرنوشت
🦋ژانر: فانتزی، سوپرنچرال( تلفیقی از دنیای امگاورس، ومپایری، هایبردی)، انگست، رمنس، اسمات، کمی خشن
🦋کاپل ها: چانبک.....کای و سهون....کایهون یا سکای بودنش در طول داستان مشخص میشه...ورس نیست...
🦋خلاصه:
مثل تمام اُمگاهای پروا...
بریم پوسترای نازمون رو ببینیم که دوست عزیزمون برام فرستاده...
Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
( یه دنیا ممنون از (mars-x) دوست داشتنیم که پارتمون رو قشنگ کرد)
🌺🌺🌺🌺🌺
بکهیون با اینکه ترجیح میداد توی کلبه بتا رزا منتظر چانیول بمونه اما به اجبار جونگین راهی کلبه بتی و دوهیون شد تا برای شرکت کردن توی مراسم آماده بشه...
با رسیدن به کلبه اوضاع حسابی بهم ریخته بود، اول بخاطر محبوبِ منی که به خودش داشت و بعد بخاطر غیبت چانیول...
پرنس کوچیک به زحمت چند تا دروغ تونست داشتن اون گلهای خوش عطر رو برای بتی و دوهیون توجیه کنه، ولی غیبت چانیول با هیچ توضیحی توجیه پذیر نبود...
به هر حال بحث بحث یه مراسم مهم بود و آلفای ناپدید شده جزو مهمترین لورینهای جشن...
دوهیون همونطور که عصبانی این طرف و اون طرف قدم رو میرفت اشارهای به پنجره و محوطه تاریک شب زد و تند گفت.
_دیر شده...پس چرا نمیاد؟! معلوم هست این بچه کجاست؟!
نگاه پرنس معصوم نشسته با نگرانی به طرف جونگین رفت تا ازش کمکی بگیره. نمیشد به پدر و مادر عصبانی جلوش بگه چانیول بخاطر سهونی نیومده که توی سرزمین گرگینهها پیداش کردند پس با چشمهای مظلومش از بتای سیزده ساله کمکی خواست تا از این درموندگی نجاتش بده...
پسر عقابی که اخم کرده روی صندلی دیگهای لم داده بود با دیدن آشفتگیش چشمی چرخ داد و با خونسردی رو به خفاشی بال چرمی گفت.