🦋عنوان: نخ قرمز سرنوشت
🦋ژانر: فانتزی، سوپرنچرال( تلفیقی از دنیای امگاورس، ومپایری، هایبردی)، انگست، رمنس، اسمات، کمی خشن
🦋کاپل ها: چانبک.....کای و سهون....کایهون یا سکای بودنش در طول داستان مشخص میشه...ورس نیست...
🦋خلاصه:
مثل تمام اُمگاهای پروا...
سلام شبنمای عزیزم خوبید؟ ووت که نمیدید، نظرم که نمیذارید...انقد از آکاای ایتو خستهاید؟...غمانگیزه... لطفنی فراموش نکنید نویسنده به عشق شما مینویسه...دوستش نداشته باشید دلیلی برای ادامه دادن نداره...
پارتای آخره. پس دلگرمم میکنید خوب بمالیدش و نازی نازیش کنید...
Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
( ممنون از zfirelight مهربون و گلگلیم برای خوشگل کردن پارتم)
🌺🌺🌺🌺🌺
نیمه شب شده و محوطه برف گرفتهای که متعلق به زوج ققنوسی بود کاملاً توی تاریکی فرو رفته بود.
طبقه پایینی کلبه، داخل شومینه ساخته شدهی و نو ساز، آتیشی به راه بود که چندین گوشت به سیخ کشیده رو به کباب شدن میرسوند...
سه پسر بالدار بیتوجه به عطر وسوسهانگیزی که داخل کلبه پیچیده بود به فکر رفته و هر کدوم با نگرانی مخصوص خودشون به نقطهای مات شده بودند. سکوت اتاق چوبی با ترق و تروق چوبها و جلز و ولز گوشتهای کبابی شکسته میشد که بتای بال طلایی بحثی رو شروع کرد که ساعتها انتظارش رو میکشید...
ـ خب بهم بگو چه گذشتهای بین من و این شب کور بوده...
چانیولی که کنار آتیش نشسته بود و سر سنگین سیخهای چوبی رو روی آتیش میگردوند با این دستور آه خستهای کشید و با آویزون کردن بالهای چرمیش برای بتای منتظر نالید.
ـ باور کن حتی نمیدونم باید از کجا شروع کنم...
جونگین تکیه زده به دیوار با اشاره به سقف بالای سرشون که مدتی میشد به سکوت افتاده بود گفت.
ـ مثلاً از جایی شروع کن که با این پسر آشنا شدم...
راهی جز بازگو کردن گذشتهی تلخشون باقی نمونده نبود. با رسیدن به این نقطه چانیول نگاه زودگذری به پروانهی دلبندش انداخت و با تر کردن لبهای خشکش بیمیل اجازه دادن ذهنش به خاطرات زندگی گذشته برگرده...
ـ شورشی که پدرت و ملکه هِلا شروع کردن یه دیوونگی محض بود طوری که برای من و پروانهام چارهای جز فرار باقی نمونده بود. تنها راه نجاتمون این بود خودمون رو به مرزهای آزاد برسونیم تا اینطوری خودمون رو از جنون غیر قابل کنترل پدرت دور کنیم ولی قبل موفق شدنمون تو به دستور پدرت بهمون رسیدی نذاشتی به چیزی که میخواستیم برسیم...