24. ترس

120 31 140
                                    

"فقط ردش میکنیم."

"اما هیونگ-"

"نمیخوام چیزی درموردش بشنوم. الان کجایی؟" جونگ‌سوک پرسید.

"عام... توی شرکت بلیسو." به جیسو نگاه کرد. "میخوای بیام اونجا؟"

"نه، به هیچ عنوان!" فریاد زد.

جونمیون موبایل رو دورتر نگه داشت. "پس... چیکار کنم؟"

"فعلا جایی آفتابی نشو. خیلی بی سر و صدا از شرکت بیا بیرون." توضیح داد. "میخوای کسی رو بفرستم؟"

"نه، مینسوک هیونگ پایین منتظرمه." آهسته گفت. "خب... من... دیگه قطع میکنم."

"مراقب خودت باش."

"معذرت میخوام که دردسر درست کردم، هیونگ..."

جونگ‌سوک آه کشید. "نه... دردسر نیست. فقط دارم با افکار مردم درمورد تفاوت تو با بقیه آدما میجنگم." چند ثانیه سکوت کرد. "من از دستت ناراحت نیستم، جونمیون. اینو جدی میگم."

"هیونگ..." با صدای لرزون صدا کرد. "تو بهترینی. ازت ممنونم."

"حالا دیگه باید برم به کارای شرکت برسم. وقت برای احساساتی شدن زیاده. فعلا." قطع کرد.

"عجیبه که خودش زنگ زد..." جیسو دست به سینه نشسته و منتظر واکنش از سمت دوستش بود. "هوم؟"

"چون‌ به عنوان رئیس شرکتم زنگ نزد. به عنوان دوستم، جونگ‌سوک هیونگ، میخواست باهام حرف بزنه."

"قراره چی بشه؟"

"گفت تکذیب میکنن که منم." سرش رو پایین انداخت. "هر چند که... احتمالا کسی قرار نیست باور کنه."

◇◇◇

جونمیون تنها توی خونه نشسته و خودش رو با پتو پوشونده بود. هیچ چراغ روشنی دیده نمیشد و این فقط یه معنی داشت، پسر بازیگر توی تاریکی مطلق به صفحه سیاه تلویزیون خیره شده بود و فکر میکرد. چند ساعتی میشد که از شرکت جیسو به خونه برگشته بود. توی مسیر با منیجرش صحبتی نکرد؛ البته که مینسوک هم چیزی نگفت. حتما خیلی سعی کرده‌ تا بابت بی احتیاطی و عکسی که گرفته شده سرش غر نزنه. محکم‌تر خودش رو بغل کرد. میترسید. نمیدونست قراره چه بلایی سرش بیاد. همه قرار بود رهاش کنن؟ ازش ناامید شدن؟ این آخر قصه‌ی محبوبیتش توی کشور و دنیا بود؟ ولی خب... اهمیتی هم نداشت. اون‌ حتی نمیدونست که قراره زنده بمونه یا نه. پس اینکه مردم دوستش داشتن یا نه، مهم نبود. "اما..." لب‌هاش رو به هم فشرد. یعنی بعد مرگش، قرار بود درموردش بد بگن؟ سرش رو به دست‌های گره‌ خورده به هم تکیه داد و اشک‌هاش، آستینش رو خیس کرد.

صدای تلفن بلند شد. قرار نبود جواب بده. حتما یکی دیگه از همکارای فضول یا حسودش بود که می‌خواست گریه‌های جونمیون رو بشنوه. اون روز به جز لی جونگ‌سوک جواب تماس هیچ کسی رو نداده بود. بعد از مدتی زنگ خوردن، پیغام‌ گیر فعال و صدای از قبل ضبط شده‌ش پخش شد.

Fatal CommentsWhere stories live. Discover now