Chapter 5

1.1K 160 60
                                    

هری خودش اون همه دارایی نداره. اون-دقیقا مثل نایل و لیام- زیاد علاقه مند سوغات و وسایل خانگی نیست. وقتی داشتم از پله های سست خونه ی پیر شدمون بالا میرفتم به این فکر میکردم که این کار فقط چند ساعتی میتونه طول بکشه. بعدشم که تموم میشه میره...البته ته دلم نمیخوام تموم بشه بره. شاید اول وسایل خودمو جمع کنم بعد مال هری رو. احتمالا دوبرابر اون وسایل دارم.

ولی وقتی بالاخره به راهرو رسیدم دیدم بجای در اتاق خودم جلوی در نیمه باز هری هستم. به آرومی رفتم تو و چراغ رو روشن کردم. انگار همه ی وسایل اینجا انرژی زندگیشونو از دست دادن. راحتیه آبیش طوسی بنظر میاد، دیوارا یه سبز حال بهم زنن، در کمدش انگار شکاف های بیشتری برداشته، و فرشش رنگ پریده تر از خود هری تو شب آخرشه.

"این..."
یه نفس عمیق کشیدم، دستم هنوز روی دستگیره ی در بود
"...افسرده کنندس"

وقتی هری خونه بود، تقریبا یه هفته قبل اینکه بره بیمارستان، چندتا قوطی آورده بود اتاقش. وقتی ازش دلیلشو پرسیدم خیلی راحت شونه هاشو تکون داد و گفت
"شاید بهشون نیاز داشته باشی"
منم بخاطر اینکه همچین پیشنهادی به من داد عصبانی شدم و اونم برای اینکه عصبانی شدم عصبانی شد، و بعدش مم اونو زدم اونم منو محکمتر زد. من گریه نکردم، فقط بهش اجازه دادم گونه ی سوزانمو ببوسه و بغلم‌کنه...چون هری به من آسیبی نمیرسونه. اون موقع ها اون خودش نبود. اون یه ورژن شکسته ی مردی که قبلا بود بود.

ولی الان بخاطر اینکه این قوطی هارو برام گذاشته خوشحالم. اصلا نمیخواستم برم دنبال این چیزا بگردم.

اولین قوطی رو برداشتم و رفتم سمت کشوهاش. تیشرت های مورد علاقه ی هری اونجا بودن، همیشه میذاشتشون اونجا بجای اینکه با استفاده از چوب رختی بزاره کمدش. هیچوقت نفهمیدم چرا این کارو میکرد اونا چروک میشدن و وقتی میپوشیدشون زیاد خوب بنظر نمیومدن ولی علی رغم همه ی اصرار هام هری اونارو نمیزد روی چوب رختی. ما سر این چیزای احمقانه خیلی دعوا میکردیم و بعضی هاشون خیلی بد میشدن ولی هیچوقت دعواهامون به دعوای بدنی ختم نمیشد.

تیشرت امضا شده ی Fleetwood Mac بالای بالا بود. وقتی جوون بود اونو گرفته بود، تقریبا وقتی ۱۸سالش بود. لیام برای خودش هری، نایل و پدرم لویی بعد اینکه هری و نایل فارغ التحصیل شده بودن بلیط خریده بود. (لویی از همشون بزرگتر بود، لیام دوم بود، بعد هری و نایل که همسن هستن)

بجای اینکه بذارمش توی قوطی بردمش بالای سرم و پوشیدمش. بخاطر تیشرت و ژاکت خودم کمی تنگ بود ولی برام مهم نیست چون گرمه. خونه بخاطر اینکه بخاری هاش خاموش شدن خیلی سرده. هیچکس اینجا زندگی نمیکنه پس چرا باید روشن باشن؟

تا وقتی که کشو کاملا خالی بشه به گذاشتن تیشرتاش توی قوطی ادامه دادم. بعد رفتم سراغ لباس زیراش (دو تا باکسر Ironman و یه superman که از پدرم دزدیده بود هم اونجا بودن) و بعدش رفتم سمت جین هاش. وقتی قوطی پر شد گذاشتمش گوشه ی اتاق و یکی دیگه برداشتم.

کشو ی آخر-کشوی لباس های خوابش-از بقیه کشو ها پرتر بود. پر بود از شلوار های راحتی و تیشرت هایی که خیلی کم پیش میومد موقع خواب بپوشه. بیشتر دوست داشت موقع خواب چیزی جز باکسر تنش نباشه.

"ای خدا، هری تو اصلا چیزی هم دور میریزی؟"
غرغر کردم یه تیشرت گذاشتم توی قوطی. وقتی خواستم لباس راحتی سیاه و قرمزشو بردارم متوجه شدم زیرشون یه چیزی هست. لباسارو گذاشتم توی قوطی.
"این دیگه چه کوفتیه؟"

یه قوطی کوچیک با عکس باکس بانی بود. درست کنار سر طوسی خرگوش یه کاغذ زرد رنگ دقیقا مثل همونایی که هری وقتی میخواست چیزی یادآوری کنه میزد روی درم بود. با دودلی دستمو دراز کردم و قوطی رو برداشتم.

بخاطر نوشته های ریز مجبور بودم چشمامو ریز کنم.

گربه کوچولو فقط کافیه دکمه ی پلی رو فشار بدی و بعدش همه چیو متوجه میشی -H

دکمه ی پخش؟ یعنی چی؟

کاغذ رو کندم و سرپوش قوطی رو برداشتم. توش سه تا نوار VHS و یه کاغذ دیگه بود.

از پخش کننده ای که تو زیرزمین هست استفاده کن. هیچکدومشونو جلو نزن. ممکنه یه چیزایی رو از دست بدی -H

••••
اينم از اين... اميدوارم خوشتون اومده باشه☺️💗
به نظرتون هري ميخواد چيو به جيا نشون بده؟

گايز ووتا و كامنتا واقعا كمن. انقد سخته ووت كنين و كامنت بذارين عاخه؟!
لطفا باهام همكاري كنين تا زودتر بتونم ترجمه كنم و انگيزه ي بيشتري براي آپ كردن داشته باشم چون اگه وضعيت اين باشه مجبور ميشم ادامه ندم.
مرسي كه خوندين💋
All the love... Baran💫

PlayWhere stories live. Discover now