Chapter 10

1K 120 34
                                    

وقتى ويديو بعدى شروع شد ، فيلم رو متوقف كردم و تلفنم رو برداشتم تا ساعت رو چك كنم. الان سه بعد از ظهره.عمو نايل بهم گفته بود كه عصر زنگ ميزنه.

دو بار زنگ خورد قبل از اينكه لحجه ى غليظ نايل اونور خط بشنوم.

"فاك فاك فاك،" اه كشيدم،و سريع شمارش رو گرفتم. سوپرايز شدم كه اون هنوز بهم زنگ نزده.

"كمى ديره،نيست؟" سرم رو تكون دادم با اينكه اون نميتونست ببينه. و سريع معذرت خواهى كردم.

"متاسفم عمو نايل،من...من كمى اينجا كار دارم!" زمزمه كرد،و نخواستم ويديو هايى رو كه پيدا كردم رو بگم.

هری گفت اونا فقط برای من ساخته شدن. اگه نایلو لیام در مورد اینا بدونن, اوتا میخواستن اینارو ببینن و اگه اینارو میدیدن....خب این قشنگ نبود, من نمیتونستم زیاد بهشون چیزی بگم.

"اشكالى نداره،سوييت هارت.وقتى حواست باشه هر چند ساعت يه بار باهام تماس داشته باشى،باشه؟"عمو نايل به نرمى گفت. بهش گفتم اينكار رو ميكنم.

"خب تو در واقع چیزی جمع کردی یا اونجا نشستی خاطراتو بخاطر بیاری؟این ازت وقت زیادی میگیره و هری انقدر وسیله نداره!" غیر از من.من سرخ شدم.

"خب,اممم.." اطراف ناشیانه چرخیدم .درحالی که نمیخواستم بگم بخاطر میارم (خاطراتو) با اینکه من داشتم بخاطر میاوردم ولی نمیخواستم دروغ بگم.

"من...این فقط..."

"سخته!"خوشبختانه عمو نایل جملمو تموم کرد

"اره!" به ارومی تایید کردم.

"این خیلی سخته.این ازم چند روز میگیره"
کی میدونه اون ویدیو ها چقدر ازم زمان میگیره؟اینن ممکنه هفته ها وقت بگیره.

"مشکلی نیست,جیا.هرچند نیاز داری وقت بزار"عنوم گفت. میتونم تصور کنن الان که داره اینو میگه سرشو تکون میده. "امشب برمیگردی یا اپنحا میخوابی؟"

من نمیدونم من میتونم شبو اینجا تنها بگزرونم؟ من هیچوقت اینححا بدون هری نخوابیدم.

"من هنوز تصمیم نگرفتم, هروقت تصمیم گرفتم تماس میگیرم.باشه؟"

"باشه,هانی .من باید برم ,لی برای شام کمک لازم داره , اون داره سعی میکنه دوباره اشپزخونرو بسوزونه" نایل سخت تلاش کرد تا جوک بگه.انا وقتی هیچکدوممون نخندیدیم اه کشیدو گفت "مراقب خودت باش.عزیزم"

"توهم همینطور." من جواب دادم. به سرعت قطع کردم. از صحبت کردن با گوشی متنفرم. مخصوصا با عمو نایل و عمو لیام. ما هممون ناخوشایندیم روی تلفن. مهم نیست با کی صحبت کنیم.

تلفنو دوباره تو جیبم گزاشتم و تی وی عه قدیمی ای که گوشه اتاقه رو روشن کردم. من دو ساعت درحال نگاه کردن به این نوار ها هستم.امکان نداره. خب ویدیوی اول و پیانو خیلی طولانی بود. هری چنتا اهنگ برای من گزاشت. اونا مثل همیشه دوست داشتنی بودن.

PlayWhere stories live. Discover now