_ جما ؟
_خواهر بزرگترم .
_ جیکوب ؟
_ دوست دوران دبیرستانم تا الان .
_ 1994 ؟
سکوت
_ تـ-تاریخ تولد من ؟
_ درسته هری ، اسم مامان من ؟
_ جوانا
_ عالیه بیبی
_ دلم میخواد ببینمش ، خیلی وقت گذشته ...
_ دلت میخواد کیو ببینی ؟
_ جی . باید یه وقتی برای دیدن خانوادت خالی کنیم .
سکوت
_ هز ... جوانا دو ساله که از بینمون رفته
سکوت
_ اوه
_ اشکالی نداره بیب ، تا الان خیلی خوب پیشرفتی خب ؟ حالا بهم بگو رشته ی تحصیلیت چیه ؟
_ هنر ؟
_ اممم ، اون چیزیه که همیشه دوست داشتی بخونی ، اما تو ادبیات رو ترجیح دادی .
سکوت
_ بوشوک ؟
_ آممم ، اسم سگ لوک خوش شانس هم مهمه ؟
_ هاها بامزه بود ، نیک نِیمِ شارلوت ؟
_ لوتی
_ خیلی خوبه عشق ، تاریخ ازدواج ؟
سکوت
_ ازدواج ؟!
_ اممم ، میتونی بهم بگی الان توی چه سالی هستیم عزیزم ؟
_ 2017 ؟
_ آفرین بیبی ، حالا میتونی محاسبه کنی چند سال از ازدواجت میگذره ؟
سکوت
سکوت
_ ا-ازدواجم ؟ مـ-من-
_ هیییش بیب ، آروم باش ، با من نفس عمیق بکش ... آفرین ، پس یادت نمیاد چه سالی ازدواج کردی ؟
_ مـ-من یادم نـ-نمیاد اصلا نـ-نمیدونم ، مـ-من قبلا ا-ازدواج کردم ؟
سکوت
سکوت
سکوت
_ هری ... من کی هستم ؟
سکوت
سکوت
سکوت
سکوت
سکوت
_ تو لویی هستی
■ پایان قسمت سیزدهم
□ ۱۸۲ کلمه
YOU ARE READING
Forever in your memory | L.S - AU
Fanfiction' همیشه در خاطر تو ' " و همینه ، عشق همینه . در عین پیچیدگی به سادگی گفتن یک جمله ی صادقانست " هر چیزی که مال منه مال توعه تا برای خودت بکنیش " نویسنده : ____Marry@ - فن فیکشن لری استایلینسون - کامل شده آغاز : تابستان ۱۳۹۶ پایان : بهار ۱۳۹۷