- ۱۸ : هرچی بیشتر تلاش میکنم کمتر موفق میشم

2.5K 441 397
                                    


 

هری با احساس فشار آزار دهنده ای توی پایین تنه‌اش بیدار شد .

به محض باز شدن چشم هاش موهای لویی که از زیر پتو روی بالش پخش شده بود رو دید .

به سختی گره ی پاهاشون رو باز کرد و طوری بازوهای لویی رو از دور کمرش باز کرد که اونو از خواب شیرینش بیدار نکنه .

این اواخر لویی به سختی ساعتی رو برای استراحت پیدا میکرد . به سختی برای خودش زمان میذاشت و تقریبا به هیج نحوی از هری جدا نمیشد .

پاهای لخت هری روی کف پوش سرد قرار گرفتن و دست هاش برای محافظت دربرابر سرما دور سینه‌اش حلقه شدن . هوای سرد باعث شد بخواد سریعا خودشو به دستشویی برسونه .

با وجود نور کمی که به لطف مهتاب به اتاق تابیده بود ، خودشو به راهرو رسوند .
صدای خر خر کوتاهی توجهش رو جلب کرد ، با کنجکاوی صدای خرناسِ خواب آلود رو دنبال کرد تا بالاخره به سگ پا کوتاه کوچیک که توی خودش جمع شده بود رسید .

چشم های هری با تعجب گرد شدن و سرش اطراف سالن رو از نظر گذروند .
هیچ غریبه ای توی خونه نبود . این سگ از کجا پیداش شده ؟

با فشاری که دوباره توی پایین تنه‌اش پیچید حواسش به کلی از سگ ناآشنای کوچیک پرت شد و به طرف سرویس بهداشتی پا تند کرد .
وقتی به راهرو رسید مکث کرد و با دودلی به دو تا دری که رو به روش بود نگاه کرد .

همونطور که مثانه ی پُرش بهش فشار میاورد بخاطر احساس بدی که بهش دست داده بود اخم کرد .
ذهنش مثل موتور جستجو برای پردازش محیط اطرافش به کار افتاد .
فقط یکم زمان نیاز داشت که به یاد بیاره که ... که ...

_ هری ؟

صدایی از توی تاریکی گفت و هری عقب پرید وقتی صدای ناآشنا رو شنید .

مرد قدم به قدم از تاریکی بیرون میومد و تپش قلب هری ضربان به ضربان بالاتر میرفت .

چشم های هری از پاهای برهنه تا شلوار خواب گشاد با راه راه های آبی و سفید نازک و بالا تنه ی لخت با خط های مبهمی که توی تاریکی به سختی دیده میشدن گذشت تا بالاخره روی صورت خواب آلود با چشم های پف کرده و موهای که به طور بامزه ای روی پیشونیش پخش شده بودن ثابت موند .

_ هی عزیزم ، بیا اینجا .

لویی درحالیکه خمیازه میکشید گفت و دستش رو به طرف هری دراز کرد .
هری با تردید دستش رو بلند کرد تا انگشت هاشون رو توی هم قفل کنه .
هری اونو میشناسه . آره میشناسه . انگشت هاش گرمن و حس آشنایی میدن . انگار که میلیون ها بار توی همین موقعیت قرار گرفتن .

Forever in your memory | L.S - AUWhere stories live. Discover now