ازت متنفرم

2.5K 228 23
                                    

Liam

ساعت یک و نیم نصفه شبه و زین هنوز خونه نیومده

و من دارم روانی میشم هزار بار بهش زنگ زدم ولی

جواب نمیده با صدای چرخش کلید سمت در برگشتم

زین در حالی که بلند میخندید در رو باز کرد انگار

داشت می افتاد زمین پاش گیر کرد به جلو در تا

خواستم برم سمتش که بگیرمش دیدم دستی دور

کمرش حلقه شد بعدش صدای یه پسر اومد

لو. زینی چیکار میکنی داشتی می افتادی

ز. حواسم نبود بای لو

لو. بای زینی

خون جلوی چشمام رو گرفته بود انقدر دستامو مشت

کردم که بند انگشتام سفید شده بود برگشت سمتم

ز. ع سلام

با قدمای تند خودمو بهش رسوندم مچ دستش رو

با خشونت گرفتم و محکم کوبوندمش به دیوار

که از درد صورتش جمع شد

ز. ای...چیکار می...

لی. خفه شو زین خفه شو تا الان کدوم گوری بودی

هاااان؟؟؟؟؟

ز. ک....کلا...کلاب

لی. که کلاب ارههههه تو غلط کردی به چ حقی

تا الان بیرون بودی ؟؟ اونم کلاب

ز. من...فقط با بچه ها...رفته بودیم..یکم..خوش.....

بگ...گذرونیم به خدا...فقط همین

لی. بچه ها کین اونوقت ؟؟ همونی که الان باهاش

اومدی نه؟ اون پسره کی بود که بغلت کرد ؟؟

تو بغل من دست و پا میزدی که بری زیر اون ؟

از اول باهاش بودی نه ؟ با دیک من حال نمیکنی

که میری به اون میدی واقعا که همه حرفایی که

بهت میزدم برازندت بود واقعا هرزه ای .

همه اینا رو با داد تو صورتش گفتم چند ثانیه

با بهت نگام کرد ولی بعد دستشو بلند کرد و محکم

زد تو صورتم دستمو گذاشتم رو صورتمو بهش

نگاه کردم که از عصبانیت قرمز شده بود ازم

فاصله گرفت و بلند تر از خودم داد زد

ز. ببند دهنتو عوضی فکر کردی همه مثل خودتن

نه اشتباه کردی من مثل تو لجن نیستم اگه تو

بغلت دست و پا میزدم واس این نبود که میخواستم

برم تو بغل یکی دیگه واسه این بود که دوست

نداشتم تبدیل بشم به یه جنده من وسیله ی سکس

و ارضا شدن کسی نیستم اون پسری هم که دیدی

مثل برادرمه همونی که همیشه پشتم بود همونی

که بهم گفته بود زیر بار حرف تو یه لعنتی نرم که

ای کاش به حرفش گوش میدادم من احمق و بگو

که پیش خودم فکر کردم دیگه ادم شدی تا چند

دقیقه ی پیش نگرانت بودم چون می دیدم چند روزه

تو خودتی اما میدونی چیه من احمق بودم الان فقط

و فقط یه حس بهت دارم

صاف تو چشمام زل زد و با صدای بلند تری گفت

ز. ازت متنفررررررم

سریع ازم دور شد و من تازه به خودم اومدم من

فقط عصبی شدم لعنتی من نباید اون حرفا رو بهش

میزدم سریع دوییدم رفتم تو اتاقش دیدم لباس هاش

رو جمع کرده ریختشون تو کولش اومد سمت در

اتاق

لی. زین داری چیکار میکنی ؟

ز. کوری؟ دارم از این جهنمت میرم بیرون

رفت سمت در خونه که من سریع رفتم جلوی در

وایسادم سعی کرد منو بزنه کنار ولی زورش

نرسید چشماشو با عصبانیت باز و بسته کرد

لی. نمیزارم بری

ز. برو کنار

لی. نمیرم اصلا کجا میخوای بری این موقع ؟

با حرص نگام کرد و گفت چیزی که قلبم رو سوراخ

کرد

ز. هر جایی که مجبور نباشم  با کسی که ازش

متنفرم زندگی کنم

احساس کردم زانوهام شل شدن و از جلوی در

کنار رفتم و زین سریع رفت بیرون و در رو محکم

بست با قدم های سست رفتم شیشه ی مشروب

رو برداشتم میخواستم ثابت کنم دوسش ندارم ولی

امشب بهم ثابت شد من فقط دوسش ندارم بلکه به

حد مرگ عاشقشم به حدی که همین الان بعد دو

دقیقه دلتنگشم اره من لعنتی حاضرم برای این پسر

جونمم بدم
..........................

سلاااام

تولد نایل مبااااااارک

این پارت رو به مناسبت تولدش گذاشتم

جوجه مون داره بزرگ میشههههههه

راستی داریم به اخرای فف نزدیک میشیم

کامنت : 22
ووت : 22

بای

I love you

My Loveजहाँ कहानियाँ रहती हैं। अभी खोजें