|1|

7.1K 783 467
                                    

اینم از قسمت اول
نظرتونو بهم بگین

خودشو روی تخت انداخت و به سقف خیره شد دور شدن از خانوادش واسش سخت بود اینکه دوره ی آموزشیش توی یه شهر دیگه بود خوب نبود این دوری اصلا خوب نبود!

با بالا پایین شدن تخت به سمت دوست دخترش برگشت

-جدیدا راه رفتن واسم سخته!!

خندید و موهاشو از روی صورتش کنار زد

+خوب داری مامان میشی دیگه کارولین کوچولو

کارولین اخمی کرد و نمایشی با مشت زد روی سینش

-مراقب خودت باشیا زیاد مشروب نخوریا

+کارولین من دارم میرم مقر آموزشی یگان ویژه مشروب کجا بود؟؟

-دارم فقط میگم بهتون خوابگاه میدن؟

+آره اینکه وقتی نیستم پیش مامان اینا میمونی اذیت که نمیشی؟

-نه لیام فقط تورو خدا مراقب خودت باش

+چشم عشقم

دستاشو دورش دختر حامله ی بغلش حلقه کرد و به خودش فشارش داد

.

+من دارم میرم

کارولین تا دم در دوست پسرشو همراهی کرد

-باید بری؟

+آره

-لیام هر شب بهم خبر بده باشه؟؟

+باشه

خم شد و گرم لبای دختر نگران رو بوسید ساکشو رو توی صندوق عقب ماشین گذاشت و پشت فرمون نشست
وقتی رسید همه جا ساکت و تاریک بود

خودشو به نگهبانی رسوند

+سلام

-سلام پسر چرا دیر کردی؟

+معذرت میخوام از لندن میام درو باز میکنی بیام داخل؟

لیام سعی میکرد سرما رو نادیده بگیره

-آره بیا برو داخل کارت شناسایی و کارت آموزشی و برگه ی انتقالتو بده به من

مدارکو از توی جیب داخل کاپشنش دراورد و داد بهش
نگاه سرسری انداخت و دروباز کرد

ساکشو از روی زمین برداشت و دویید داخل موجی از گرما صورتشو نوازش کرد

-خب لیام پین برو همین الان بخواب که ساعت شش صبح برپاست و باید برین تمرین

+بله

سرشو تکون داد و پشت سر نگهبان حرکت کرد
نگهبان جلوی یکی از اتاقا ایستاد درو باز کرد و کلیدو داد دستش

-خوب بخوابی

+ممنون

وقتی داخل شد کپشنشو درآرود و توی تاریکی فقط یه تخت دو نفر دید که یه نفر توی تخت پایین خواب بود

Free Fall /Ziam~ By Atusa20Waar verhalen tot leven komen. Ontdek het nu