|21|

4K 522 241
                                    

سلام
نمیدونم چرا اولش حرف نزنم اصن انگار یه چیزی کمه😂
وت و کامنت فراموش نشه😘
.....

-اوه لی اینجا هات داگ میفروشن نگه دار بخریم

+زین تو همین الان دوتا بستنی خوردی میخوای هات داگ بخوری؟تازه معلوم نیس بهداشتی یا نه!

-گور بابای بهداشت نگه دااااار

زین دستشو زد به داشبورد و با صدای بلند گفت

+باشه چرا داد میزنی!

به محض ترمز ماشین زین پرید بیرون لیام فقط به حرکتاش میخندید(خنده ی لحظه ی بردن جایزه ی ویژه تو گلوبال اواردز تصور شود)

-سلام دوتا هات داگ بده با دوتا کولا

زین سریع به دکه سفارش داد و به پهنای صورت لبخند زد!وقتی سفارشو گرفت خودشو کنترل کرد به ماشین برسه و نخوردش

بعد از چند دقیقه هات داگ زین تموم شد ولی لیام فقط کولاشو خورده بود

+بیا برای منم بخور!

-اوه مرسی

زین بدون تعارف هات داگ لیامو بلعید باعث شد لیام بهش بخنده

+حامله ای؟

-هوم؟نه من فقط دلم هات داگ میخواست

زین با بیخیالی درحالی که دهنش پر بود جواب داد و لبخند زد

وقتی هات داگش تموم شد دستاشو با دستمال کاغذی تمیز کرد به ساعت نگاه کرد هنوز وقت داشتن! دست لیام گرفت توی دستش

-بریم یه جای باحال؟

+بریم

-پس مستقیم برو

لیام لبخند زد و گاز داد

-گشنت نیس؟

+باشم میذاری بخورمت؟

-نه حیفم

+آره همش یبار باهات خوابیدم هنوز حیفی

-عوضی

لیام خندید و دستشو فشار داد

-بپیچ به چپ عوضی خان

زین با یه چشم غره ی مصنوعی گفت باعث شد لیام نیشخند بزنه

-خب خب نگه دار

لیام درحالی که با کنجکاوی دور و برو نگاه میکرد ماشینو پارک کرد و پشت سر زین پیاده شد زین بازم بهش نزدیک شد و انگشتاشونو توی هم قفل کرد

زین جلوتر میرفت و لیام هم همراهش میرفت وقتی به یه تپه رسیدن ایستاد زین نشست و لیامو باخودش کشید روی زمین

-من اولا توی پادگان تنها بودم کی نبود طرفمو بگیره بهم همه چی میگفتن اگه جواب میدادم دعوا میشد! و فرمانده بهم توبیخی میداد! پس آروم آروم ساکت شدم دیگه جواب ندادم ولی عوضش بهمون مرخصی یه روزه میدادن میومدم اینجا رو تپه میشستم و با خودم حرف میزدم گریه میکرد جیغ میزدم

Free Fall /Ziam~ By Atusa20Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt