سلامتا تهدید میکنم کامنت میدین؟!
تهدید نکنم کامنت نمیدین؟ نذارین تهدید کنم باز!😐
....لیام خودشو به اتاقش رسوند تا لباسشو عوض کنه شلوارشو دراورد و به گندی که توی سالن زده بود نگاه کرد ناخودآگاه زد زیر خنده یکی زد توی پیشونیش
این اولین بار بود که لیام همچین چیزایی رو تجربه میکرد،چیزای غیرمعمول و هیجانی!اینکه جلوی چشم هزاراتا سرباز ارضا بشی یا توی پادگان یه پسریو تو بغلت بگیری و بخوابی چیزی نبود که لیام انجام داده باشه!
با صدای زنگ موبایلش از فکر دراومد و با دیدن شماره ی کارولین اخم کرد
+الو؟
-سلام لیام حالت چطوره؟
+خوبم تو خوبی؟
در همینن حین در اتاق باز شد و زین اومد داخل لیام یه نگاه گذرا به زین که دم در ایستاده بود و نگاهش میکرد انداخت و نگاهشو ازش گرفت
-منم خوبم البته الان خوبم امروز صبح یکم خون ریزی کردم ولی الان خوبم
+دکتر رفتی؟تنها که نیستی؟
-آره رفتم دکتر نه مامانت هست
+خب خداروشکر ببخش که پیشت نیستم
زین با شنیدن این جمله چشماشو چرخوند و متوجه شد لیام فقط با یه باکسر اونجا ایستاد نمیدونست چی وادارش میکنه ولی اون نمیخواست لیام جلوی اون اینطوری عاشقانه با دوست دخترش حرف بزنه!
جلوتر رفت و شروع کرد به دراوردن شلوارش
(اینا همزمان داره اتفاق میوفته لخت شدن زین و حرف زدن لیام)
-عیبی نداره عزیزم به موقش جبران میکنی مگه نه؟
نگاه لیام روی بدن نیمه لخت زین میچرخید دست زین روی دکمه های پیراهنش رفت و دونه دونه باز کرد و توی چشمای لیام زل زد
+آ...آ...آره آره جبران میکنم
البته اگه موفق شم تمومش کنم! زین به لکنت لیام نیشخند زد و دستش رفت روی باکسرش
-چیزی شده؟
+نه...نه چیزی نیست
صداشو آورد پایین و لب زد:نکن!
زین انگشتای شصتشو روی کش باکسرش چرخوند و لب زد:چرا؟
-باشه اگه کار داری من میرم مراقب خودت باش
+توم مراقب باش دوست دارم بای
بدون این منتظر جواب بمونه قطع کرد
+حالت خوبه زین؟نشنیدی لویی گفت تو اتاقا دوربین هست؟
-مگه خواستم کاری بکنم؟ من فقط میخوام لباسامو عوض کنم!
YOU ARE READING
Free Fall /Ziam~ By Atusa20
Fanfiction+چند وقته تو آموزشی ای؟؟ -سه ماه! یه پک به رول ویدش زد +از اینکه منتقل شدی ناراحتی؟ -نه ولی دوست دخترم میگه خیلی از ما دوری! +ما؟ -آره دیگه دوست دخترم حامله است!! #1 in fanfiction --------- Start : 28 jan 2018 Compelet: 19 july 2018