|14|

4.8K 608 274
                                    

سلام خوبین؟😂😂

هشدار بدم؟ این قسمت بیشترش اسماته!
راستی وتا کم باشه دیگه اسمات نمیذارم توش😒
این قسمت زیاده پس لایق کامنت و ووت زیاده نامردی نکنین!

..

لیام وقتی سر میز نشست سعی میکرد با مشت کردن دستاش لرزش دستشو کنترل کنه

-پس آقای پین شما برادر منو میشناسین تو پادگان بداخلاقه مگه نه؟

لیام با سوال جما به خودش اومد

+خب ایشون فرمانده ی خوبین

با لبخند کج هری که بیشتر شبیه پوزخند بود پشتش لرزید

بعد از اینکه گارسون اومد و سفارش گرفت لیام حس کرد دیگه نمیتونه تحمل کنه از جاش بلند شد و خودشو به دستشویی رسوند و یه مشت آب به صورتش ریخت و بعد رفت داخل یکی از دستشویی ها و نشست چند تا نفس عمیق کشید سعی کرد خودشو کنترل کنه باید طبیعی رفتار میکرد!

از دستشویی اومد بیرون و با لویی مواجه شد لویی هم از تو آینه نگاهش کرد

-چیزی شده آقای پین؟مضطرب به نظر میرسید!

+نه مشکلی نیست آقای تاملینسون

-لویی! بهم بگو لویی

+لویی تو فقط با آقای استایلز دوستی؟

لوی متعجب نگاهش کرد:چطور؟

+هیچی فقط سوال کردم

-آره ...ما دوستیم

لیام لبخند زد بقیه ی شب همونجوری صرف شد و هری باز هم وانمود کرد اتفاقی نیوفتاده و چیزی ندیده!

-وای خدا چقدر کفش پاشنه دار پارو درد میاره!

کارولین همونطور که کفشاشو درمیاورد غر زد

لیام بهش خندید:خداروشکر من پسرم

کارولین بهش چشم غره رفت و بعد از اینکه لباساشو عوض کرد روی تخت دراز کشید

لیام هم کنارش دراز کشید و دستشو زیر سرش گذاشت کارولین در حالی که سرشو روی سینش میذاشت شروع کرد به غر زدن

-وای خسته شدم تنها تو خونه حوصلم سر میره بدون تو

+خب عزیزم برو بیرون من اگه آموزشیم نباشم همش نمیشه باتو برم اینور اونور که

کارولین اخم کردو جواب نداد

شروع کرد به بوسیدن سینه ی لخت لیام، آروم آروم رفت بالا و لباش رسید و شروع کرد به بوسیدنش

لیام حس میکرد یه چیزی اشتباهه چرا وقتی چشماشو بسته بود حس میکرد داره زینو میبوسه : فاک دلم براش تنگ شده!

یهو به خودش اومد دلم تنگ شده؟ برای کی؟برای زین؟؟ آره فاک من دلم میخوادش!

کارولین که متوجه همراهی نکردن لیام شده بود کشید عقب

Free Fall /Ziam~ By Atusa20Where stories live. Discover now