Part 1

5.9K 831 228
                                    

بخش اول - عاشق دروغ گفتنتم🥀

"خیلی بده کسی رو بزنن توی سرت که از دید خودت جایگاه پایینی داره..این یعنی از دید بقیه تو از اون هم پایین تری..و اون پسر لعنتی..پارک چانیول لکنتی احمق..همون کسیه که بابام همیشه منو باهاش مقایسه میکنه..وقتی باهام حرف میزنه سرش رو بالا نمیاره ولی مدیر یه شرکت اینده داره..بابام هر بار که پول به حسابم واریز میکنه یادم میاره اون خرج سه نفر دیگه رو هم میده..به خاطر همینم ازش بدم میاد ولی چیزی که باعث میشه حتی بیشتر ازش بدم بیاد اینه که همیشه نگاهش به توعه..از این یکی دیگه خیلی بدم میاد"

بیون بکهیون یه هفته بود با دوست پسرش کریس به هم زده بود و حالا توی یه کافه دنج روبروی پسری نشسته بودکه دوست پسر لعنتی سابقش بهش حسادت میکرد

خودش هم نمیدونست چرا بعد دیدن اون پسر تو کافه ی مورد علاقش اومده و روبروش نشسته اونم در حالیکه هیچوقت باهاش حرف نزده بود

شاید امید داشت کریس از اونجا رد بشه و اونا رو با هم ببینه

یا شایدم میخواست بفهمه چرا اون پسر همیشه نگاش میکنه

هر چند حس میکرد همین الانش هم فهمیده

"جای قشنگیه نه؟"

"اوهوم"

پسر قد بلند روبروش با صدای ارومی گفت

"همیشه با دوست پسرم کریس به اینجا میومدیم..کریس رو میشناسی؟"

بکهیون از قهوه توی دستش مزه کرد و پرسید..هر چند جواب رو از قبل میدونست

"یی..یی..فان"

"چی؟"با ابروی بالا رفته تظاهر کرد متوجه منظورش نشده..پس اون واقعا لکنت داشت

"ا..اسم..ا..اصل..لیش..یی..فانه"

"اوه درسته..اسمش ووییفانه..پس میشناسیش"دوباره ماگش رو به سمت لبش برد تا لبخندش رو مخفی کنه..چه بامزه..یعنی برای گفتن هر جمله همینقدر زمان صرف میکرد؟

ماگش رو روی میز گذاشت و به صورت گل انداخته ی پسر خیره شد..احتمالا ازش خوشش میومد که اونقدر جلوش دست پاچه شده بود

"ببخشید یهویی اومدم کنارت نشستم..قبلا توی کالج دیده بودمت..فقط..نمیخواستم تنها بمونم!"

پسر قد بلند سریع سرش رو بالا گرفت و با شتاب زدگی گفت

"ن..نه..ا..اشکال نداره..خ..خوشحال شدم"

بکهیون لبحند زد..لکنتش داشت بهتر میشد

"ممنون از مهربونیت..منتظر کسی نبودی؟"

"نه"اروم گفت و دوباره نگاش رو دزدید

"خوبه که تو هم مثل من تنهایی"لبخند شیرینی زد و با ماگش بازی کرد

🌸Love The Way You Lie [Completed_chanbaek]🌸 Where stories live. Discover now