Season4_Part3

3K 596 51
                                    

دو پارت اپ کردم شما هم دوبرابر نظر بدید :)

وقتی گوشیش برای دومین بار زنگ خورد با عصبانیت رد تماس داد و خاموشش کرد..حتی اگه مین هیون میخواست منت کشی کنه و از دلش در بیاره هم باز حوصلش رو نداشت

تو اون لحظه فقط منت کشی های یه نفر رو میخواست..اون گاو..!

وقتی برای بار سوم صدای گوشیش بلند شد با عصبانیت به حالت نشسته در اومد و گوشیش رو از روی میز برداشت
به صفحه خاموشش که نگاه کرد متوجه شد صدای رینگتون گوشی خودش نبوده

سرش رو بالا برد و به چانیول نگاه کرد
"بیدار بودم"

چانیول برای اولین بار تو اون روز داشت نگاش میکرد..اونم دزدکی چشماش رو کمی ریز کرد و ادا در اورد که با گوشی خاموشش مشغوله..گوشاش کاملا تیز شده بودن..میخواست مکامله چانیول رو تا جایی که امکان داره بشنوه

"خواهش میکنم..امیدوارم از شام لذت برده باشین"
وقتی جمله بعدیش رو شنید کاملا متوجه شد چرا یول موقع جواب دادن دو دل و مردد بوده..اون شام خورده بود

در حالیکه خودش با گشنگی تموم شب رو منتظر اون بوده البته اینجوری نبود که چیزی اماده کرده باشه..ولی اون جوابش رو نداده بود تا بره بیرون و با چند تا غریبه شام بخوره..حق نداشت عصبانی شه؟اخماش در هم بودن و یه نگاه عصبانی توی چشماش داشت و این نگاه رو مرد روبروییش هم دید.

اونقدر حواسش به این بود که بکهیون نفهمه کسی که پشت خطه یوبیه که حتی متوجه سوتی ای که داد هم نشد و وقتی فهمید که دیگه دیر شده بود..بکهیون خیلی عصبانی داشت نگاش میکرد و هر لحظه ممکن بود منفجر شه خیلی زود گوشی رو قطع کرد

درسته که میخواست به بکهیون درس بده ولی اصلا قصد اذیت کردنش رو نداشت
نمیخواست اون فکر کنه براش اهمیتی نداره

این شام فقط یه اتفاق لعنتی بود که نتونسته بود جلوش رو بگیره کاش حداقل براش غذای اضافه اورده بود حالا که قهر بودن چطور میتونست توضیح بده ؟

چطور میتونست بگه اتفاقی وقتی رفته بوده برای خودشون غذا بگیره یوبی و ووبین رو دیده و نتونسته دعوتشون نکنه ؟ اه عمیقی کشید و دوباره به دوست پسرش نگاه کرد به نظر میومد واقعا دلخور شده حالا باید چیکار میکرد؟

همه چیز دست به دست هم داده بود تا نتونه به چیزی که میخواد برسه.
داشت دزدکی پسر کوچکتر و دلخور رو دید میزد که با بلند شدن یهوییش سریع نگاهش رو دزدید .

میتونست صدای قدماش رو بشنوه که داشت ازش دور میشد و به سمت اتاق میرفت

وقتی حس کرد بکهیون وارد اتاق شده سرش رو چرخوند و سعی کرد از در باز اتاق داخل رو دید بزنه

داشت دزدکی سرک میکشید که با برگشتن یهویی بکهیون شوکه شد و سریع سرش رو چرخوند .

نمیدونست پسر کوچیکتر چرا پتو و بالشش رو بغل کرده و داره به سمتش میاد

🌸Love The Way You Lie [Completed_chanbaek]🌸 Where stories live. Discover now