Part 4

2.8K 591 285
                                    

چانیول در حالیکه به مهمونای روس خیره بود به دقت به حرفای مترجم که کنارش ایستاده بود گوش میداد و لبخند میزد که گوشیش زنگ خورد..سری برای روس ها تکون داد و ازشون عذرخواهی کرد..چند قدم که ازشون فاصله گرفت گوشیش رو بیرون اورد و با دیدن اسم بکهیون با تعجب ابروهاش رو بالا انداخت..از دیروز صبح که بهش گفته بود مهمون داره ازش خبر نداشت..


"ب..بک؟"فورا جواب داد


"کجایی؟میخوام ببینمت"


"م..من ا..الان ت..توی ی..یه ج..جلسم ب..بک"با ناراحتی گفت و زیر لب به شانس بدش لعنت فرستاد


"ولی من الان با دوستامم و بهشون قول دادم تو هم میای..میخوای خجالت زدم کنی؟"


"ن..نه و..ولی ن..نمیتونم او..اونا رو تن..تنها ب..بذارم و..ولی س..سعی می..میکنم زو..زودتر ت..تمومش.."


"زودی..همون کافه ای که دفعه قبل اومدیم"بکهیون بین حرفش پرید و قطع کرد..با بهت گوشیش رو از گوشش فاصله داد و به مهمونا خیره شد؟باید به چه بهونه ای جلسه رو ترک میکرد؟


ولی باید هر طور که میشد اینکارو میکرد..نمیخواست بکهیون رو ناامید کنه


با لبخندی مصنوعی به مهمونا نزدیک شد و رو به مترجم گفت


"د..داره ب..بارون م..میاد ه..هوا شناسی گ..گفته ام..امکان داره ه..هوا بدتر بشه ب..بهتره م..مهمونا رو ب..برگردونیم هتل!"


'هوا شناسی همیشه اشتباه میکنه کسی نمیفهمه'با این فکر خودش رو اروم کرد..کارش غیر حرفه ای بود ولی چون بکهیون ازش خواسته بود چاره ای نداشت




**



لوهان خودش رو بیشتر به کریس چسبوند و دهنش رو به گوشش نزدیک کرد و چیزی گفت


بکهیون هر چقدر میخواست نگاه نکنه ولی نمیتونست..یه زمانی جایگاه لوهان مال اون بود


کریس خوش قیافه تر از همیشه با موهایی بلوند و لباسایی مشکی روبروش نشسته بود و بی توجه به نگاه تحسین امیز اطرافیان با لوهان حرف میزد..مغرور و دست نیافتنی


خنده های ریز دخترهای میز کناریشون رو میشنید و نگاهشون که زوم کریس بود رو حس میکرد..یه روز این ادم جذاب مال اون بود


یعنی لوهان از اون خیلی بهتر بود؟چرا بهش باخته بود؟


چانیول گفته بود اون خشگل تره..پس چرا کریس خشگلیش رو نمیدید؟


پوست دستش از فشاری که به لیوان میاورد سفید شده بود..کی چانیول میومد؟چرا نمیومد تا اون رو از دست نگاهای ترحم امیز بقیه نجات بده؟


"هی پسر..انقد نگاشون نکن"تاعو با دلسوزی کنار گوشش گفت..حس میکرد اگه کریس و لوهان یه دقیقه دیگه ادامه بدن بکهیون از هم میپاشه..چشماش داشتن از اشک برق میزدن

🌸Love The Way You Lie [Completed_chanbaek]🌸 Where stories live. Discover now