Season 4 Part 13

2.5K 537 101
                                    

از وضعیت ووتا اصلااا راضی نیستم و از این بابت خیلی ناراحتم ولی یه‌سری بچه هام قدردان بودن و خیلی منتظر موندن برای پارتای بعد فقط بخاطر اونا  آپ کردم♥️

روی تخت دراز کشیده بود و در حالیکه توی باسنش احساس درد میکرد، به کمر لخت سهون که لبه تخت نشسته بود، نگاه میکرد.

دقیقا بعد از تموم شدن کارشون، سهون رفته بود اونجا و کای هم جرات نداشت حرف بزنه.
موقعیت مسخره ای بود. اگه از کای میپرسیدن بدترین سکسش رو کی داشته، نمیدونست از بار اولش با سهون بگه یا بار دومش! هر دوشون به یه اندازه افتضاح بودن!

سهون احتمالا حتی متوجه هم نبود که اونم یه الت تناسلی مردونه داره، دیگه چه برسه به اینکه لمسش کنه! حتی نگاش هم نکرده بود. تقریبا مطمعن بود که سهون در مورد خوابیدن با بقیه پسرها بهش دروغ گفته. اون پسر واقعا هیچ تجربه ای نداشت.

"تو دوباره ارضا نشدی!"سهون همونجور که پشتش بهش بود گفت و و نفسش رو جوری بیرون داد که شبیه یه اه خسته به نظر میومد.
کای از قبل حدس میزد این چیزیه که باعث شده سهون دپرس باشه، ولی شنیدنش بهش احساس عذاب وجدان میداد.

"خب به هر حال اینجوری زودتر ازت ناامید میشم!" میخواست با شوخی جو سنگین اتاق رو از بین ببره ولی هنوز حرفش از بین لب هاش خارج نشده بود که سهون از روی تخت بلند شد و مشغول پوشیدن لباس هاش شد.

یه حس ششم طعنه امیز به کای میگفت سهون میخواد بره و قصد نداره شب رو اونجا بمونه.
کای از قبل انتظارش رو داشت ولی وقتی سهون بدون اینکه حتی یک کلمه حرف بزنه، در رو پشت سرش بست، به خودش پوزخند زد.

واقعا پیش خودش چه فکری کرده بود که به کیونگسو گفته بود شب خونه نمیره؟
پتو رو روی سرش کشید و چشماش رو بست.
حداقل اینبار میدونست سهون از خودش ناامید شده و نه از اون.

"دو هفتس بهم زنگ نزده"!
کیونگسو در حالیکه داشت فوتبال میدید با بی حواسی پرسید"ها؟کی؟"و دستش رو به سمت کاسه پاپ کورنی که کنارش رو مبل قرار داشت برد.
کای لگدی به کاسش زد و بعد از اینکه همه پاپ کورنی که توی ظرف بود به سمت زمین سرازیر شدن، حواس کیونگسو کامل جمع شد.

"شت، داری چیکار میکنی؟!"شوکه و عصبانی گفت و خم شد روی زمین تا پاپ کورن هایی که ریخته شده بود رو جمع کنه.
"ول کن اون لعنتیا رو، میگم سهون دو هفتس بهم زنگ نزده!"کای با بداخلاقی غرید و اینبار با ضربه پاش کاسه رو هم روی زمین انداخت.

تابی به چشم هاش داد و سرش رو بالا اورد. کای طرف دیگه مبل نشسته و یکی از پاهاش رو از مبل اویزون و پای دیگش رو به سمت اون دراز کرده بود.

"هیونگ درسته من بهت گفتم زیادی شبیه بابا بزرگا شدی و به یکم خوش گذرونی احتیاج داری! ولی منظورم این نبود که به دوران پنج سالگیت برگردی!"غرولندی کردی و به کامل پشتی مبل تکیه داد.

🌸Love The Way You Lie [Completed_chanbaek]🌸 Where stories live. Discover now