season 3_part 13

3.2K 621 50
                                    

قبل خوندن وت بدید♡♡

●●●●●●●●●

پشت میز نشسته بود و بی توجه به ووبین که کنارش حضور
داشت با حالت دمغ و ناراحتی از کوکتلی که ووبین براش خریده بود مزه میکرد

"که اینطور..اون مرد..خیلی عوضیه نه؟"گ
جونگ سوک سکوت طولانی بینشون رو شکست و با تاسف گفت

"اون تا حدودی حق داره..با توجه به شخصیت من ، شاید اگه عاشق چانیول نبودم و به جاش ازش بدم میومد ، هیچ بعید نبود برای تلافی اذیتاش چنین کاری کنم..فقط ناراحتم از اینکه چانیول فکر میکنه میتونم بهش اسیب بزنم"بکهیون با تلخی گفت و گیلاسش رو روی میز کوبید..حتی اگه از چانیول دلخور و ناراحت هم بود..اجازه نمیداد کسی جز خودش بهش توهین کنه

جونگ سوک تابی به چشماش داد و برای اولین بار بعد گوش دادن به درد و دل های بکهیون واکنش غیر معمولی نشون داد و پوزخند سردی زد"ولی اون دلش میاد به تو اسیب بزنه مگه نه بکهیون؟"

"هوم؟"بکهیون با سردرگمی سرش رو به سمت جونگ سوک چرخوند..منظورش رو متوجه نمیشد
"بکهیون..میدونی کی از من خواست به تو نزدیک شم؟"

بکهیون هنوزم گیج بود..شاید به خاطر مشروبی بود که نوشیده بود..ولی نمیتونست به خوبی حرف های جونگ سوک رو حلاجی کنه..کسی ازش خواسته بود به بک نزدیک شه؟..تاعو؟

"همه ی اون پسر هایی که تو این مدت تاعو بهت معرفی میکرده..با اگاهی و خواسته پارک چانیول ، همون عوضی ایه که داری ازش دفاع میکنی!"

جونگ سوک بدون توجه به پریدن رنگ بکهیون و خاموش شدن برق چشاش با بی رحمی گفت و چشماش رو ریز کرد
"چی..چی داری میگی؟"بکهیون با گیجی گفت و اب دهنش رو قورت داد

جونگ سوک سکوت کرده بود..اون چیزی که باید میگفت رو گفته بود و دیگه دلیلی نداشت ادامه بده.

"میگم دقیق تر بگو و منظورت رو روشن کن..چانیول به چه دلیل کوفتی ای باید اینکارو بکنه!"
مستی از سرش پریده بود و کم کم داشت عصبانی میشد..جونگ سوک داشت دروغ میگفت مگه نه؟..ولی..کم کم داشت حرف چانیول رو به خاطر میاورد..چانیول براش یه جاسوس نذاشته بود..چانیول یه جاسوس رو وارد زندگیش کرده بود

"اولش..فقط از روی سرگرمی بود..حوصلم سر رفته بود و وقتی این پیشنهاد رو شنیدم..حس کردم میتونه هیجان انگیز و سرگرم کننده باشه..ولی وقتی باهات اشنا شدم..تو خیلی دوست با معرفتی بودی بک..از اینکه بعضی وقتا به پارک چانیولی که میدونستم چقد داره ازارت میده گزارش میدادم متنفر بودم..کم کم برام فرق کردی بک..کم کم.."
جونگ سوک بلاخره به حرف اومد و سکوتش رو شکست..ولی بکهیون دیگه حرفاش رو نمیشنید..تازه تونسته بود حرف هاش رو حلاجی کنه

یه جایی توی سینش میسوخت.
تموم این مدت که اون پیش جونگ سوک درد و دل میکرد احتمالا اون تموم حرف هاش رو به گوش چانیول میرسونده و چانیول ، اون پست فطرت ، اون عوضی دو رو ، با اینکه میدونسته با کاراش داره چه بلایی سرش میاره باز هم ادامه داده بود..
چانیول چرا اونکارو کرده بود؟میخواست به کجا برسه؟

🌸Love The Way You Lie [Completed_chanbaek]🌸 Where stories live. Discover now