11-College

2.9K 454 266
                                    

Some kisses heal scars, some create them.

بعضی بوسه ها زخمارو درمان میکنن، بعضی ها زخمارو میسازن.


• •‌ •‌ •

با خستگی چشماشو مالید و از اتاقش بیرون رفت، چندروزی از اون اتفاق شیرینِ لعنتی میگذشت اما لیام حتی وجود خارجی هم نداشت.

روزها قبل از اینکه زین‌ بیدار بشه از خونه میرفت و یا صبحانشو زودتر تموم میکرد و داخل اتاقش میموند، اگر هم باهم روبرو میشدن درحد چند کلمه صحبت میکردند و هیچکدوم درباره‌ی اون روز چیزی نمیگفتند !

زین کمی بی حوصله شده بود و دلش میخواست تا مثل قدیم با لیام وقت بگذرونه، اما نمیشد و زین بخاطر اینکه خودش مقصر همه چیزه به کاراش و رفتار های بچگونش لعنت میفرستاد!

البته از اتفاقای پیش اومده ذره ای پشیمون نبود اما خب باعث شده بود تا اونها از هم دور بشن و زین اینو دوست نداشت.

با شونه های آویزون پله های کوتاهو طی کرد، با دیدن لیام وسط خونه درحالی که ساعتشو دور مچش میبست ابروهاشو بالا انداخت و نزدیکش رفت.

ز-سلام!

لیام نگاهشو از ساعت بسته شده گرفت و به زین‌ نگاه کرد و "سلامی" زیر لب زمزمه کرد و مشغول بستن کراواتش شد، اما لعنتی اون کراوات اصلا صاف و منظم نمیموند!

لیام کلافه کراواتو از سرش بیرون کشید و روی مبل پرتاب کرد ، زین لبشو گزید و چند قدمی بهش نزدیک شد و یقه نامرتبشو مرتب کرد. تمام سعیشو برای اینکه زیر نگاه های خیره لیام سرشو بلند نکنه انجام داد اما نمیتونست جلوی کنجکاویشو بگیره.

ز-کجا میری؟!

نگاه لیام روی موها و مژه های زین قفل بود، وقتی کار زین‌ تموم شد و چند قدمی به عقب رفت با لحن همیشگیش گفت:

ل-یکی از دوستام توی کالج تدریس میکنه و براش مشکلی پیش اومده، ازم خواست تا امروز به جاش برم.

زین نگاهشو روی صورت لیام و موهای خوشحالتش چرخوند و با گزیدن لباش و قفل کردن انگشتاش توی هم آروم زمزمه کرد:

ز-میشه...میشه منم بیام؟!

مگه لیام میتونست بگه نه و از خواسته‌ی زین چشم پوشی کنه؟! و از طرفی کمی تو اجتماع بودن برای این پسر خوب بود‌.

اما قبل از اینکه دهنش برای قبول خواسته زین باز بشه زین زودتر گفت:

ز-خواهش میکنم لیام، من خیلی حوصلم سر رفته و کلافه شدم.

Stranger Love‌[Ziam Fanfiction]Where stories live. Discover now