•Common by zayn🎵
●You're my beginning,
my present,
and my end.
تو آغاز من،
اکنون من،
و پایان منی.•••••••
با خنده به دوستاشون نگاه کرد، خنده هایی که آرامش رو به هر نحوی تزریق میکرد توی اون خونه پر شده بود ، حالا همه و همه خوشحال بودند.
جکی وجود نداشت، دردی وجود نداشت و هیچ منفیای قرار نبود ورود کنه !
زین پدرو مادرشو بخشیده بود و حالا پدر و مادر لیامو حتی بیشتر از پدرو مادر خودش دوست داشت.
تمام دوستای لیام حالا مثل دوستای خودش شده بودند و مهمتر از اونا جاش بود ، اون همیشه در کنارش حس خوبی داشت و لبخند از لباش پاک نمیشد !
اما این وسط مهمترین شخص لیام بود، اون روح زین بود و زین روحشو داشت.
شاید امروز یکی از بهترین روزای زندگیش بود، چون در کنار تموم خانوادش بود.
لبخند پررنگ تری زد، دستای لیام دور کمرش حلقه شدند و بعد حس گرمای لبش روی گردن زین باعث شد برای هزارمین بار احساس کنه روی زمین نیس و روی ابراست.
ل-بریم بیرون؟!
زین با تعجب گفت:
ز-الان ما وسط مهمونی خودمونیم لیلی !
لیام شونهای بالا انداخت
ل-دلم میخواد تنها باشیم !
زین کوتاه خندید با تکون دادن سرش موافقتشو اعلام کرد.
•••••
قطره های ریز و درشت بارون با آرامشی هیجان انگیز شهرو خیس میکردند.
دستایی که توی هم قفل شده بودند و کششی که انگار هیچ اتمامی نداشت.
اونا از وسط مهمونیای که لیام برای زین ترتیب داده بود فرار کردند و حالا زیر بارون این شهر بینظیر قدم میزدند، بدون هیچ مزاحمی !
دستاشون توی هم محکمتر از قبل قفل شد و صدای آروم زین به گوش لیام رسید؛
ز-این یه حس عجیبه، اینکه عاشقانه عاشق کسی بشی که از جنس خودته ولی مکملت باشه، این عجیبه، اما از زیباترین عجائب دنیاست !
لیام با لبخند نگاهی به نیم رخ اون پسر انداخت، لبای برجستش و مژه هاش، بوی زندگی میداد.
ل-عجیب تر از همه اینا تویی....تو بوی عشق میدی !
لبخند زین بیشتر از قبل کش اومد؛
روی پل چوپیای که ازش عبور میکردند و شفافیتش درست مثل این روزها زیبا بود، ایستادند.
تصویر ماه با درخشش متحیر کنندهای روی دریاچه درحال نمایش بود.
YOU ARE READING
Stranger Love[Ziam Fanfiction]
Fanfiction{completed} -من از همه چیز میترسم، از مردم، از رنگ ها، از دردها، حتی از خودم و هرچیزی که توی گذشته لعنتیم بود! اما چرا از تُ نمیترسم؟! از عشق تُ، از رابطه با تُ، من هر ذره از وجود لعنتیو میخوام؛ پس بیا و منو با روحت ارضا کن! Baby, let me love you ...