به مظلومانه ترین حالت ممکن خودشو روی صندلی جمع کرده بود و مثل پسرایی که منتظر تنبیهن روی صندلی ماشین نشسته بود.
دستاشو توی هم گره زد و نگاهشو به اونا دوخت، لیام با سرعت رانندگی میکرد و قیافه جدییش کمی ترسناک و صد البته جذاب بود.
با صدای گوشی خودش که روی داشبرد ماشین بود، ابروهاشو توی هم کشید، لیام گوشیو از روی داشبرد برداشت، نگاهی به مخاطبش انداخت و زیر لب با عصبانیت زمزمه کرد:
ل-اینجام ول نمیکنه!
ز-کیه؟!
لیام با همون جدیت موبایلو روی پاهای زین انداخت، و هشدار داد.
ل-وای به حالت اگه بخوایی چیز اضافهای بهش بگی !
زین با اکراه گوشیشو برداشت و با دیدن اسم "جاش" لبشو گزید، چقدر خوب میشد اگه جاش اینجا میبود.
تماسو اکسپت کرد و گوشیو به گوشش چسبوند.
ز-بله جاش!
جاش با صدای بلندی گفت:
ج-کجایی تو دیکهد، چرا به من خبر نمیدی، خودت داری با اون پین عشق بازی میکنی و منو اینجا نگران میذاری !؟
زین اب دهنشو قورت داد تا صداش گرفته بنظر نیاد؛
ز-متاسفم جاش اصلا حواسم نبود !
جاش با نگرانی پرسید:
ج-چرا صدات اینجوریه؟ اتفاقی افتاده؟! اون اذیتت کرده ؟!
ز-نه نه اصلا، صدام یکم گرفته فقط !
ج-اوه پس یه شب عالی داشتی!
زین مصنوعی خندید.
ز-اینش به تو ربط نداره!ج-به محضی که ببینمت باید برام تعریفش کن !
ز-جاشش!
ج-داد نزن زینی صدای خوشگلت بیشتر میگیره، کی برمیگردی ؟!
ز-م.معلوم نیس!
ج-زین مطمئنی مشکلی پیش نیومده دیگه؟ اگه شده فقط بهم بگو...
دلش میخواست داد بزنه، فریاد بزنه بگه اره مشکل از این بدتر؟! لیام حتی نگاهشم نمیکنه...اما فقط بغضشو پس زد و لبخند مصنوعیای زد.
ز-خوبم جاش...
ج-باشه اگه کارم داشتی فقط بهم زنگ بزن، البته نه برای خرید کاندوم، برای کارای واجب لطفا؛ من واقعا اطلاعاتی راجب طعم ها و مدل های مختلفش ندارم...کلا علاقه ای بهش ندارم میدونی..!
زین لبشو گزید تا از خندش جلوگیری کنه و از طرفی بخاطر این حجم از پرویی جاش متعجب بود ، اما بیشتر نگرانیش قالب بود چون صدای جاش بلند بود و شک داشت که لیام صداشو شنیده باشه ...
YOU ARE READING
Stranger Love[Ziam Fanfiction]
Fanfiction{completed} -من از همه چیز میترسم، از مردم، از رنگ ها، از دردها، حتی از خودم و هرچیزی که توی گذشته لعنتیم بود! اما چرا از تُ نمیترسم؟! از عشق تُ، از رابطه با تُ، من هر ذره از وجود لعنتیو میخوام؛ پس بیا و منو با روحت ارضا کن! Baby, let me love you ...