17-No love

2.5K 418 125
                                    

قلبش مچاله شده بود، یه بی حسی مزمن وجودشو فرا گرفته بود و میتونست هرلحضه جوشش اشکو تو چشماش حس کنه.

با قدم های لرزون از اتاقش خارج شد و به خونه‌ای که تبدیل به میدون جنگ شده بود با دهن باز خیره شد، اینجا چه خبر بود ؟!

میزی که برعکس روی زمین افتاده بود و شیشه های شکسته روی زمین، آشفتگی این خونه درست مثل قلب خودش بود و مسبب هردو کسی نبود جز....لیام!

همینطور که نگاهش دور تا دور خونه میگشت و خونرو بررسی میکرد به سمت آشپزخونه حرکت کرد، با سر به چیز سفتی برخورد کرد و باعث شد کمی‌ به عقب هل داده بشه ولی کنترلشو حفظ کرد و سرشو بالا اورد!

سردی چشمایی که روبروی چشماش بود وجودشو لرزوند، اونا دیگه شکلاتی‌ های داغ زین نبود!
بلکه اونا شکلات‌های سردی بودن که سرماش تا مغز استخون نفوذ میکرد، همونطور که یه نوشیدنی داغ وقتی سرد میشه مزه‌شو از دست میده اونا روحشونو از دست داده بودند.

قرمزی هایی که دور قهوه‌ای چشماش خودنمایی میکرد دل زینو بیشتر میفشرد. دهنشو برای گفتن چیزی باز کرد اما زخم گوشه لبش سوزش شدیدی رو ایجاد کرد و زین از درد صورتشو جمع کرد!

وقتی چشماشو باز کرد لیام دیگه جلوش نبود و به سمت مبل بین اون همه شلوغی رفت و روش نشست.
دستای باند پیچی شدش رو تکیه گاه صورتش روی پاهاش قرار داد و کل صورتشو با دستاش پوشوند.

زین لبشو گزید، اگه لیام اینقدر ناراحته پس چرا زینو پس میزنه؟! دلیل این رفتار های مزخرفش چیه؟!

نفس عمیقی کشید، داخل اشپزخونه شد و بعد از خوردن قرص مسکن مورد نظرش به سمت اتاقش حرکت کرد اما وسط راه توسط صدای لیام متوقف که نه، تقریبا سر جاش خشک شد.

ل-من نباید میبوسیدمت‌ !

چشماشو بست و از ریزش اشکاش جلوگیری کرد، حاضر به شنیدن هر چیزی بود جز همین؛ جز اینکه لیام از اون حس، از اون لحظات پشیمون باشه، چطور میشه...چطور!؟

فلش بک

لباشو از روی لبای زین جدا کرد، زین از سرما لرزید و لیام بلند خندید

ل-اوه بیبی تو سردته؟!

زین اخم کمرنگی کرد

ز-لیام ما الان وسط بارون وایستادیم یادت رفته؟!

لیام‌ خندید و خودشو به زین چسبوند و دستاشو دور کمرش حلقه کرد و لبشو گزید و با ولع به لبای پف کرده زین خیره شد

ل-تو خیلی خوشمزه ای!

صدادار یه کام از لباش گرفت و چیزی مثل "اوممم" از لباش خارج شد.

ز-میشه بریم تو لیلی؟!

لیام اخم کرد و خودشو بیشتر به زین‌ چسبوند

Stranger Love‌[Ziam Fanfiction]Where stories live. Discover now