°• part 1•°

4.1K 483 77
                                    

Teahyung pov.
+با توام احمق،خوب دفاع کن.
چشم غره ای به جیمین رفتم که در جواب زبونشو برام درآورد.
_اگه نامجون هیونگ نمی گفت ،عمراً پامو اینجا میزاشتم.
ادای غرغراشو درآوردم که با توپ زد پس کلم ،بچه پرو! خواستم برم حسابشو بزارم کف دستش اما با ضربه ای که به کمرم خورد ،آخم دراومد.
_خجالت بکش گنده بک، عوضش یکم بیشتر اون تن لشتو تکون بده.
با شنیدن صدا متوجه شدم که نامجونه.
+عوضیا من کاپیتانتونم نه توپ جمع کن، که هی میزنید در کونم.
صدای شخص دیگه ای اومد.آتیش بیار معرکه رو هم کم داشتیم،که اومد.
_تهیونگ تا حالا در کونی نزدیم بهت پس....
با ضربه ای که به باسنم خورد رو زمین پخش شدم .این عوضیا......لعنت بهتون.
+جین با دستای خودم میکشمت.
خواستم حالت تهاجمی بگیرم که در سالن باز شد .یوکی بود، دختر ژاپنی که تازه به کره اومده بود ،اما خوب حرف میزد.
_شما مشنگا یه لحظه جمع شین.
در کل توی سالن فقط ما چهار نفر بودیم.
+هی یوکی شی انقدر تند نرو!مشنگ از کجا در اومد؟
شونه ای بالا انداخت و برگه ای رو به بولتن کوچیک سالن چسبوند.
_فردا یه جلسه توی سالن اجتماعات هست ،برای ادروی تمرینی.
همه گنگ بهش خیره شدیم که جیمین صداش در اومد.
_ولی ما که برنامه ریزیش رو......
نزاشت جیمین حرفشو تموم کنه.
_قراره تیم فوتبال هم بیاد.
تیم فوتبال؟؟امکان نداره.....نه بازم اون لعنتی.همه با فهمیدن اینکه تیم فوتبال قراره بیاد به من خیره شدن. دلیلش مشخص بود، تنفر من از کاپیتان تیمشون، جئون جونگ کوک.
***
_هی ته،بیخیال فقط یه اردوعه.
با گرفتن دامپلینگ جلوی صورتم به لپای برجستش خیره شدم، اون قطعا هر چی بود انسان نبود ،یه توپ نرم چلوندنی. با افکاری که داشتم دستمو دراز کردم و لپاشو تا آخرین حد ممکن کشیدم که دادش دراومد.
_عوضی ولم کن، انقد میکشیشون آویزون میشن.
خنده ای کردم و دامپلینگو از دستش قاپیدم. راهمون از هم جدا بود، خداحافظی کردم و به سمت خونه رفتم.
.
.
.
اینم از اولین پارت😁
خب بنده به حمایت نیاز دارم
پس در نتیجه ووت و نظر یادتون نره❤
اگه حتی یه لحظه هم لبخند زدین بابتش ممنون

[Compulsory roommate]Where stories live. Discover now