°•part 10•°

1.4K 303 131
                                    

Yoongi pov.
در محکم کوبیده شد و منو که تازه به خواب رفته بودم رو بیدار کرد. فقط بدونم کیه که این کارو کرده تا زندش نذارم.
درو باز کردم و چیزی توی بغلم پرت شد که گرفتمش.
+کدوم خری هستی؟
چشمام بخاطر اینکه خواب بودم تار میدید، ولی متوجه شدم کسی که تو بغلمه جیمینه.
اخم غلیظی به دوستش تهیونگ کردم ولی اون بی توجه برگشت و به سمت راهرو رفت.
عالی شد این بچه مسته.
به خودم اومدم دیدم تیشرت تنم نیست و موهای نرم اون پسر روی شونه ی راستم ریختن، دستاش دو طرف بدنش آویزون بودن.
خب انگار چاره ی دیگه ندارم، باید ببرمش تو تشک خودش.
پهلوهاشو محکم گرفتم تا نیوفته، کمی بلندش کردم که پاهاشو دور کمرم حلقه کرد، بهتر از این نمیشد، حالا من چطور اینو از خودم جدا کنم؟
+هوی بچه.
صداش کردم تا بلکه بلند شد ولی نه، مثل خرس گرفته خوابیده.
مچ پاشو که پشت کمرم بود گرفتم و از خودم جداش کردم ، در یک آن دوتا دستاشو دور گردنم انداخت و محکم تر به سینم چسبید.
ناله ی خفیفی کنار گوشم کرد و خیس شدن ترقوم رو حس کردم. فاک، زبونشه؟
کمی خودمو تکون دادم که  سرش به عقب پرت شد، گردنش کاملا در معرض دیدم بود.
نخیر اون زبونش نبود که ترقومو خیس کرد، بلکه آب دهنشه که مثل آبشار جاری شده، عوضی چندش.
ولی نه یونگی الان مهم آب دهن چندشش نیست، مسئله اصلی گردن سفیدیه که بدون هیچ مانعی جلوت قرار داره.
اون مسته پس چیزی یادش نمیاد، بد نیست که یه گاز کوچیک ازش بگیرم؟
کسی که نمیفهمه، هوم ؟
کمی سرمو جلوتر بردم، آروم لبامو بالای سیب گلوش گذاشتم و گازش گرفتم.
ناله ی کشیده ای کرد و چشماش باز شد. شت، ریدی یونگی.
سرش رو جلو تر آورد و مستقیم به چشمام خیره شد. این بچه واقعا تحریکم کرده، لعنت بهش.
دست چپش که بخاطر تمرینای زیاد زخمی بودن رو روی گونه چپم کشید، بوی الکل رو به خوبی از نفس های سنگینش حس کردم.
_تو مثل یه گربه کوچولوی بی اعصابی.
وات د فاک؟ گربه؟ اون دفعه هم که مست بود همینو گفت، من کجام به گربه ها میخوره؟
_ولی من عاشق گربه هام.
این الان یه اعتراف غیر مستقیم بود؟خوب بلدی دلبری کنی پارک جیمین.
حالا که کمی هوشیاره، بهتره از خودم جداش کنم.
دستام که دو طرف پهلوش رو گرفته بودن رو به سمت زیر بغلش هدایت کردم.
پاهاش از دور کمرم شل شدن و روی زمین افتادن.
درست مثل گربه هایی شده بود که بغلشون میکردی و کش میومدن.
فقط یه کلمه ذهنمو احاطه کرده بود .....کیوت.
در همون حال با چشمای نیمه باز نگاهم میکرد. پاهاشو محکم تر به زمین تکیه داد و ایستاد، اما چون میترسیدم بیوفته، دستامو از زیر بغلش بر نداشتم.
لباشو جلو داد و سکسکه محکمی کرد، لعنتی لعنتی لعنتی، انقدر خوردنی نباش وگرنه همینجا به فاکت میدم.
دستاش هنوز دور گردنم بودن ولی دیگه محکم نگرفته بود.
_منو ببوس.
نه نه نه، جیمین من اگه این کارو کنم بقیش با خودته.
لب پاینشو جلو تر داد و حالت گریه گرفت و خودشو کیوت کرد یا بهتره بگم شبیه اون دخترای لوس مدرسه شد.
+تو مستی، چرت و پرت نگو.
بهش توپیدم ولی انگار نشنید. پاهاشو چند بار به زمین کوبید و مثل بجه های تخس اخم کرد.
+لعنتی میگم مستی، پشیمون میشی.
چشمامو بستم و خیلی عصبی حرفامو تکرار کردم. ولی این حرف دل من نبود، درسته؟ من میخوام این بشر برخلاف ذات خرابم ،بچلونم.
تو افکارم در حال گشت و گذار بودم، که صدای خس خسی رو ازش شنیدم.
به خیر گذشت، دوباره خوابش برد.
اینبار ریسک بغل کردنش رو نمی پذیرم، پس پرتش کردم تو تشکش ، اخ کوچیکی از دهنش در اومد ولی بیدار نشد.
خواستم برم بخوابم ولی متوجه شدم، هوایی که توی اتاق جریان داره بیشتر شده.
چی؟! در باز مونده ؟؟ لعنت، نکنه کسی ما رو دیده باشه؟
درو به ارومی کشیدم و قفل کردم.
به سمت تشک خودم حمله ور شدم، به معنای واقعی میخواستم بیهوش بشم که عطسه کرد.
بله این یونگی، بی اعصاب اعظمه، که داره اعتراف میکنه این بچه خیلی کیوته.
سرمو از روی بالشتی که فک کنم بود و نبودش فرقی نمیکرد، بلند کردم و نگاه دقیقی به اجزای صورتش انداختم.
بینی کوچیک که کمی انحراف داره ، گونه های تو پر و در آخر لبای خوش فرم و پفکی.
اگه یادم بیاد اولین بارم همین لقبو به لباش دادم.
دستمو به سمت نوک بینیش بردم که فشار کمی بهش بدم.(نویسنده داره قلب بالا میاره)
عایششش لعنتی چرا بینیش خیسه؟؟!
هر چه قدرم خفن باشم، از این چیزا چندشم میشه.
آب دهنت کم بود ، آب بینیتم مالیدی به من؟
نوک انگشتم که توسط اون ماده چندش خیس شده بود به تیشرت سیاهش مالیدم.
اصلا به تو چه یونگی؟ بگیر بخواب که فردا باید با اون بی اعصاب شماره ی دو سر کنی.
                             ***
Jungkook  pov.
*صدای خروس در پشت صحنه*
این صدا چرا انقدر نزدیکه؟
_بگیرش اون لعنتیو.
صدای اون پیر زن دیگه واقعا باعث شد چشمامو باز کنم.
فقط فهمیدم یه چیزی از توی پنجره توی اتاق پرت شد ، توجهیم به پایی که روی شکمم افتاده بود نکردم و تو جام نیم خیز شدم.
این چیه داره تو اتاق میدوه؟؟؟؟
صبرکن این خروسه؟!!!
چرا همچین نگاهم میکنه ؟؟؟
+داداش به خدا حوصلتو ندارم، از همون پنجره بپر برو بیرون.
چرا پرای گردنش باد کردن؟
نه نه ،حمله؟؟
پایی که بی شک متعلق به اون منحرف مست بود رو از رو پرت کردم.
به سمت در حمله ور شدم، بهترین کار فراره.
دلم نمی خواد یه خروس روانی با نوکش به فاکم بده.
_اینننن دییییگه چییییه؟
صدای داد تهیونگ بود.
همانا حمله ی خروس به اون و هجوم آوردن تهیونگ به سمت من همانا.
_به هر چی میپرستی قسم، نجاتممم بده.
پشتم قایم شد منو به سمت خروس جنگیه روبه روم هل داد.
خروسه نوکشو روی زمین کشید ، میخواد قطعه قطعمون کنه؟؟؟
و بله دزد و پلیس آغاز شد.
یه خروس داشت دو تا مرد گندرو توی اتاق فراری میداد و ما دوتا هم مثل خر داد میزدیم.
+این درو باززز کنیننن.
درو محکم کوبیدم، ولی کلیدش که دست ما بود.
دستایی از پشت روی کمر شلوارم قرار گرفت.
_بهش لگد بزن.
صدای لرزیدشو از پشت سرم شنیدم ، یه خروس فاکی ما رو به چه روزی انداخته.
_اومدددد.
کنار گوشم داد کشید و شلوارم پایین افتاد.
+کی به تو گفته از کمر سال ازم بگیری که بکشی بیوفته؟؟؟
توی صورتش داد زدم ولی دیر بود خروس با یه پرش دو متری سمت صورت تهیونگ پرید نوک محکمی به پیشونیش زد.
همون لحظه هم در باز شد.
"جونگکوک بی شلوار و تهیونگ مصدوم با حضور افتخاری خروس جنگی"
.
.
.
.
حال کردین با این پارت؟😂
یه توضیحی هم بدم که اتاق اونا همکف بوده ، پس خروس تونست بپره داخل😬😐
ووت و نظر هم یادتون نره🙃❤

   

 
 
 

 


    

    

[Compulsory roommate]Where stories live. Discover now