°•part 4•°

1.6K 362 63
                                    

Jimin pov.
فردا روز موعود بود، همون کمپ تمرینی. تصمیم گرفتم برم و با هم اتاقیم صحبتی داشته باشم، ولی چرا این استرس لعنتی به جونم افتاده؟
با دیدنش که روی صندلی حیاط لم داده بود به سمتش  رفتم، بیشتر به نظر خواب میومد:/ کنارش نشستم.
+آمم....سلام...
انگار که بمب کنارش ترکیده باشه با ترس بلند شد و به من نگاه کرد.
+اوه ببخشید فکر نمی کردم خواب باشی.
برزخی نگاهم کرد، اخه کدوم احمقی میاد تو حیاط مدرسه چرت بزنه؟
_فرمایش؟
خودمو جمع و جور کردم تا بهش جواب بدم.
+من پارک جیمینم، هم اتاقیتون ،خوشبختم .
دستمو دراز کردم ولی بلافاصله بلند شد ، این بشر چشه؟
_خب که چی؟ فکر نکن قراره دوست بشیم.
+نه نه ، فقط خواستم با هم آشنا بشیم.
تو صورتم خم شد، درست توی یک سانتی متریم بود.
_از آدمای وقت نشناس متنفرم.
اینم از اوناییه که ادعای شاخ بودن داره، چی فکر میکردم چی شد....نکنه انتظار داره چون از خواب نازنینش جداش کردم ،معذرت بخوام؟؟عمراً!!
متوجه شدم که تمام وقت دستم رو هوا مونده ،خیلی شیک و آروم پایین آوردمش (برا شما هم پیش اومده ؟ :/ )
                           ***
_جیمین تو دیگه چرا گرفته ای؟
با صدای ته سرمو که رو میز بود به سمتش چرخوندم.
+هیچی فقط بابت هم اتاقیم نگرانم.
با تعجب بهم خیره شد ، اون جای قرمز کم رنگ تر شده بود ولی بازم خیلی ضایعه.
_تو دیگه چرا؟مگه چشه؟
+به نظر نمیتونم باهاش کنار بیام.
دستش رو روی شونم گذاشت.
_هی چیم، نگران نباش بدتر از وضعیت من نیست، در ضمن تو که خوب بلدی همرو نرم کنی، هوم؟
حرفاش آرامش بخش بود، ناسلامتی هفت ساله که دوستیم. راست میگفت وضع اون خیلی بدتر بود، مجبوره با دشمن دیرینش تو یه اتاق سر کنه. البته دیرینه یکم زیاده رویه ولی با دعوایی که اونا داشتن لقب بهتری پیدا نکردم.
                              *** 
همه توی سالن به برگه ی روی بولتن خیره بودن. چیز خاصی نداشت ،فقط آدرس جایی که میرفتیم و وسایلی که لازم بود ببریم رو نوشته بود.
_هوسوک پسر باحالیه،همون اول گرم گرفتیم.
توجهم به مکالمه جین و نامجون جلب شد.
_میدونستی یوکی دوس دخترشه؟ برام عجیبه که چرا مدیر برنامه ریزی تیم اونا نشده.
جین خیلی با اشتیاق به نامجون توضیح میداد ،انگار فقط من و تهیونگ با این مسئله مشکل داشتیم.
وقتی حرف های بقیرو هم گوش دادم، فهمیدم که حتی شماره های همدیگرو دارن‌. خیلی خنگم که حتی یادم رفت شمارشو بگیرم. کار ته و جونگ کوک راحت بود، شماره های اونا بین دخترا در رفت و آمده:/ ،خب اونا چون هم جذابن و هم کاپیتان، بین دخترا خیلی معروفن.
بی هدف از سالن خارج شدم که یونگی رو روبه روم دیدم. یکدفعه گوشیش رو سمتم پرت کرد که رو هوا گرفتمش، پس ۵ ماه والیبال تاثیر خودشو گذاشته بود.
_شمارت.
با فهمیدن منظورش لبخندی زدم و شمارمو سیو کردم و گوشیرو بهش برگردوندم.
+منم می تونم شمارتو داشته باشم؟
_نیازی نیست.
یعنی چی که نیازی نیست؟ منو چی فرض کرده؟ رگ شاخ  بودنش زده بالا. تا به خودم اومدم دیدم که رفته ،لعنت بهش.
برگشتم و باقیافه ی عصبی و لب خونی تهیونگ مواجه شدم.
+ته چه بلایی سر خودت آوردی؟
جوابی نداد ، عصبی و کلافه از کنارم رد شد و رفت ، فک کنم بدونم چی شده.
_با جونگ کوک دعواش شد.
نامجون گفت و به من خیره شده.
+ولی شما توی سالن بودین ، چطوری؟
جین که داشت در سالن رو قفل میکرد آهی کشید و ادامه داد.
_خب اون ومد تو سالن ،انگار قصد صلح داشت ولی ته بهش گفت "دزد آشغال گمشو بیرون"اونم یه مشت خوابوند تو دهنش.
جین با حالت خنده داری جمله ی ته رو تقلید کرد که باعث شد لبخند بزنم.
+ته هیچوقت با اون صلح نمیکنه، ولی مشت یکم زیادی نبود؟
جین و نامجون هر دو سری به نشونه تایید تکون دادن  و با هم دیگه از کنارم رد شدن.
_فعلا چیمی.
+فردا میبینمت هیونگ.
                              ***
لعنت، ته نمیدونه که من کوتاهم پس نباید منو دفاع قرار بده؟ اصلا من پاس از کجا بدم؟ دستی به کمر دردمندم کشیدم و سوار دوچرخم شدم.
چطوره به افتخار خودم یکم سوجو بخرم؟بشکنی به فکرم زدم ،جلوی مغازه گربه سفیدی دراز  کشیده بود. نتونستم جلوی ذوقمو بگیرم و به سمتش رفتم و به چشماش نگاه کردم.......چقدر شبیه چشمای یونگی بود. خواستم نازش کنم که چنگ انداخت ،اینم مثل اون اعصاب نداشت :/
                             ***
دو بطری سوجو رو کامل سر کشیدم ، خوبه مامان و بابام رفتن سفر کاری وگرنه جرم میدادن.
سرم گیج میرفت، گوشی رو برداشتم و با یه پیام ناشناس مواجه شدم .....اوه ،یونگی بود.
_سلام پارک ،من یونگیم.
+سلام گربه کوچولو.
خیلی سریع سین کرد.
_چی؟
+امروز یه گربه دیدم شبیه تو بود ولی مثل خودتم اعصاب نداشت
+اوه حالت خوبه؟
_معلومه (مست شده خبر نداره :/ )
+بهتره بخوابی .
_اوکی
.
.
.
خب گایس روند اصلی داستان از پارت بعد شروع میشه😁
جیمین شی چرا مست میکنی آخه؟😐
از یونمین داستان  لذت میبرید؟🤔
ووت و نظرم فراموش نکنین🧷
چون پارت ها کمن زود به  زود آپ میشه:)

      
     

[Compulsory roommate]Where stories live. Discover now