°•part 12•°

1.5K 295 124
                                    

*می دونم یهویی شد ولی من که گفتم اسمات زیاد داریم ( خنده شیطانی)*
Taehyung pov.
صبح اون ایکبیری رو بردم پیش مربی تا پانسمانش کنه،حالا هم که از تمرین معاف شده و نشسته ور دل من، همیشه تا شب بیرون مهمون خونه تمرین میکرد و منو از وجودش راحت.
بهش گفتن که نمی تونی چند روزی تا وقتی که اون زخم خوب بشه تمرین کنی، البته جناب اسرار داشت که میتونه تمرین کنه ولی آقای سونگی نذاشت.
اصلا من چرا باید بهش اهمیت بدم؟ بهتره یه فیلمی چیزی دانلود کنم، بلکه حواسم ازش پرت شد.
گوشی رو برداشتم، محض رضای خدا چرا هیچ وقت شارژ نداری؟
پرتش کردم و سرمو بیشتر به بالش فشار دادم.
چند دقیقه همون طور مونده بودم که در باز شد، فهمیدم از دستشویی برگشته.
*فلش بک*
Jungkook pov.
+یعنی چی آقای سونگی؟؟
آقای سونگی دستشو روی شونم گذاشت و خم شد.
_ببین کوک من فکر میکنم تاندوم پات پاره شده باشه چون یه زخم همچین خونریزی نمیکنه.
+این الان چه معنی میده؟
داد زدم ولی بعدش پشیمون شدم و معذرت خواستم.
_درکت میکنم، ولی اگه تاندوم پات پاره شده باشه، تا یه ماه.....
نذاشتم حرفش رو تموم کنه.
+بسه آقای سونگی، این...امکان نداره.....تمام زندگی من بستگی به اون المپیاد داره.
آقای سونگی آروم بغلم کرد و دستشو روی کمرم میکشید.
از وقتی بچه بودم کل زنگی من توپ فوتبالم و زمین خاکی کنار خونمون بود، بدون همایت هیچ کس به اینجا رسیدم و با کمترین سن ممکن برای کاپیتان شدن، لقبشو به دست آوردم. تمام عمرم منتظر المپیاد کشوری جوانان بودم. بیخود کلی تیم رو توی مسابقات استانی شکست ندادم که الان کل آرزوم با یه راکت تنیس به باد بره.
با یاد آوری تمام سختی هایی که کشیدم ،اشکام سرازیر شدن.
ولی صبر کن جونگوک، تمام اینا تقصیر اون عوضیه.
اگه اون عوضی بیخود دعوا راه نمینداخت مجبور نبودیم باشگاه و تمیز کنیم و این بلا سر من بیاد.
*پایان فلش بک*
Taehyung pov.
+چیه؟ چرا داری ور و ور منو نگاه میکنی؟
نگاه ترسناکش واقعا داشت اعصابمو به هم میریخت.
_میخوام تلافی کنم.
آروم گفت ولی میشد شنید.
+تلافی؟تو؟
خنده بلندی کردم.
از جاش بلند شد و به سمت در رفت و قفلش کرد. هی چه خبره؟
+چیکار میکنی عوضی؟
نیم خیز شدم تا بلند شم اما با پاش منو سر جام هل داد و روم خیمه زد و دستشو روی دهنم گذاشت، اینجا چه خبره؟ نکنه چیزی به خوردش دادن؟
_کیم تهیونگ تقاص همه ی کاراتو با بکارتت میدی.
+وات ده فاک، شوخی میکنی تو فقط ۱۷ سالته.
دستش روی دهنم بود ولی جوری داد زدم که بفهمه.
زانوشو وسط پاهام گذاشت و فشار داد، ناله آرومی کردم که پوزخندش دور از چشمم نموند.
_به نفعته خفه شی.
دستشو از روی دهنم برداشت، حتی اگه نمیگفت هم من نمیتونستم داد بکشم.
این ضعفیِ که موقع ترس دارم، نمیتونم کوچکترین صدایی تولید کنم و یا کاری انجام بدم.
قفسه سینم به شدت بالا پایین میشد، اما وقتی جسم نرمی روی لب هام قرار گرفت نفسم بند اومد.
لب پایینمو محکم گاز گرفت، سعی کردم ناله ای از دهنم خرج نشه.
_کارو برای خودت سخت نکن.
منظورشو متوجه نشدم، ولی وقتی دستشو از روی شلوار به عضو نیمه سختم رسوند، دیگه نتونستم ناله نکنم.
+خ-خواهش می-میکنم.
خواستم از کارش منصرفش کنم ولی بیشتر از قبل پوزخند زد و دسمتامو بالای سرم قفل کرد.
_کیم عوضی اگه تو الکی لجت نمیگرفت، و این همه بلا سر من نمیاوردی الان وضعت این نبود.
انقدر جدی گفت که باعث شد باور کنم، میخواد بلایی سرم بیاره.
اشکام راهشونو به بیرون پیدا کردن، یعنی اون الان واقعا داره به من تجاوز میکنه؟
+م-من ا-شتباه...
نمیتونستم حرف بزنم ولی اون پیشقدم شد.
_خیلی هم اشتباه کردی.
دستشو به سمت زیپ گرمکنم برد و بازش کرد. عوضی بس کن، من نمیتونم کاری کنم.
انگشتای سردشو روی نوک سینم کشید که شدت گریه ام بیشتر شد.
توی لعنتی انقدر بیرحمی که توجهی به گریه هام نداری.
انگار که متوجه گریه هام شده باشه، حرکت دستشو متوقف کرد.
_تو میدونی وقتی حرسم میدادی نمیتونستم حتی لای کتابم رو هم باز کنم؟ وقتی بدون اینکه چیزی بدونی چرا دزد و هرزه خطابم کردی؟ میدونی چقدر پدرم سرزنشم کرده؟
چی؟؟!یعنی من انقدر بهش آسیب زدم؟ ولی...فکر نمی کردم اون توجهی بکنه.
دوتا دستشو باهم روی کمر شلوارم گذاشت و پاپین کشید.
+ب-س کن.
_نه تهیونگ تو باید تقاص پس بدی.
از کمرم گرفت و خواست که منو برگردونه ولی مقاومت کردم.
ضربه محکمی به باسنم زد و با فشار منو روی شکمم خوابوند.
اشکام انقدر زیاد بودن که دیدمو تار کردن، داشتم به هق هق میوفتادم.
نمی تونی اینکارو بکنی، خواهش میکنم.
دستامو که بالای سرم نگه داشته بود با هدبند ورزشی و بست و امکان هر حرکتی رو ازم گرفت.
تازه متوجه شدم که فقط با یه باکسر لعنتی جلوش خوابیدم.
رونامو گرفت و باسنمو بالا داد، دیگه نه گریه بود و نه هق هق بلکه داشتم زجه میزدم.
یادم نمیاد تا بحال اینقدر گریه کرده باشم ولی الان به حد مرگ ترسیدم.
دستش رو روی کمر باکسرم گذاشت و پایین کشید وباد سردی که به پوستم خورد باعث شد ناله آرومی بکنم.
_جذابه.
صدای گرفتشو شنیدم، اخه مگه این لعنتی تا به حال سکس کرده؟
اسپنک آرومی به باسنم زد و خودشو از پشت روی من انداخت جوری که لب هاش درست کنار گوشم بودن.
_درسته این یه تنبیهه ولی خوشت میاد.
گازی از گوشم گرفت که باعث شد بلرزم، عوضی من اولین بارمه، میترسم لعنتی.
+و-لم کن.
_دیر شده بیب.
انگشتشو روی ورودیم حس کردم و ناله ی خفیفی از دهنم در اومد.
حس اون جسم سرد و کشیده داخلم واقعا دردناک بود و وقتی شروع به حرکت کرد دیگه ناله هام دست خودم نبودن.
+غلط ک-کردم....ب-سه.
وقتی درد توی باسنم بیشتر شد فهمیدم انگشتای دیگش رو هم اضافه کرده، بدنم ضعف کرد و خواستم روی تشک بیوفتم که از کمرم گرفت.
_تا ده بشمار وگرنه تعداد ضربه ها دوبرابر میشه.
کنار گوشم زمزمه کرد.عوضی من نمیتونم، نمیتونم، نمیفهمی؟؟
انگشتاشو بیرون کشید و محکم ضربه زد.
+ی-یک
حس میکردم اگه ادامه بده از درد میمیرم و شدت گریه م بیشتر شد، انقدر که بالش زیر سرم کاملا خیس بود.
تا ضربه دهم به هر سختی که بود شمردم و از شدت لذتی که تو ضربه های آخر بهم وارد میشد، خالی شدم.
نفهمیدم چطور و کی اما همراه تشک و پتوش از اتاق خارج شد.
تازه اتفاقات چند لحظه پیش توی ذهنم مرور شدن که مثل نوزاد توی خودم جمع شدم و آروم گریه کردم.
کیم تهیونگ تو تقاص همه عوض بازی هاتو پس دادی.

Jungkook pov.
لعنت بهت جونگ کوک، لعنت بهت.
اینکه کراش سه سالتو به فاک بدی یه رویاس ولی عذاب وجدانش خیلی بیشتره.
در اتاق یونگی رو زدم و به امید اینکه منو نزنه، منتظر موندم.
وقتی در باز شد با جیمینی که به شدت خواب آلود بود مواجه شدم.
_چیزی شده؟
با صدای گرفته ای پرسید و ازش خواستم تا بذاره تو این اتاق بخوابم.
دزکمال تعجب اجازه داد و تشکمو کنار یونگی پهن کردم، مثل عنکبوت زدی لهش کردی روی تشکش پخش شده بود و خرناس میکرد.
_تو چطور با این وضع خوابیدی؟
از جیمین پرسیدم و در جواب به دستمالای توی گوشش اشاره کرد و بیهوش شد.
اگه صدای در زدن منو شنیدی اون دستمالا فایده ای ندارن.
الان حالش چطوره؟ دردش اومد؟
اصلا به من چه تقصیر خودشه، اگه حرصم نمیداد اون اتفاق نمیوفتاد
.
.
.
.
احوالاتکم؟😈😂
آقا من روم باز بشه اسماتا زیاد میشن😜😐
حالا هی میگفتید ته خیلی اذیت میکنه، بیا بچم به فاک اعظم رفت😐💔
کراش سه ساله.....👀
ووت و نظر هم میدوست💜

[Compulsory roommate]Where stories live. Discover now