°•part 16•°

1.3K 276 61
                                    

Taehyung pov.
پشیمونم و اعتراف میکنم که ترس بدی به جونم افتاده.
ینی انقد وضع پاش خراب بود که خونریزی کرد؟ اصن به من چه، پای اونو فقط یه تنیس شکسته خراش داده، دارن گندش میکنن.
بازم زر های اضافی مغزم برای کم کردن عذاب وجدان، صدای موبایلم منو از افکار مزخرفم بیرون کشید.
گوشی رو جلوی صورتم گرفتم و با دیدن شماره ناشناس کمی ترسیدم. نکنه از اون کلنیکی باشن که بردنش؟
+الو؟
_آآآآ سلام تهیونگ شی.
صدای بی حال یه زن بود که با اون لحن حرف زدنش فک نکنم از کلنیک زنگ زده باشه.
+سلام بفرمایید؟
_خب پس خودتی، من مادر جونگکوکم ،جئون جونگکوک  هم اتاقیت.
با شنیدن همین یه جمله کافی بود که عرق سردی رو بدنم حس کنم، طرز صحبت کردنش عصبانی نبود ولی من بدجوری ریدم به خودم.
+ب-بله.
_راستش شمارتو از آقای لی گرفتم ،زنگ زدم باهات یچیزی در میون بذارم که باید فقط بین خودمون باشه.
از حرفش کمی دلم آروم گرفت، پس اون نفهمیده بود که کوک زخمیه.ولی چیرو باید فقط به من بگه؟
+البته بفرمایید.
_میرم سر اصل مطلب ،ببین تهیونگ شی پسر من یه بیماری عضلانی داره که کمی خطرناکه. درسته زیاده رویه ولی ازت میخوام مواظبش باشی و نزاری زیاد تمرین کنه.
صب کن؟چی؟الان اون چی گفت؟بیماری عضلانی؟
پس اون چطور فوتبال بازی میکنه؟ سعی کردم خودمو جمع و جور کنم ولی زیاد موفقیت آمیز نبود.
_پشت خطید؟
+ها؟ بله بله ، خانم جئون من حتما مواظبش هستم ولی الان فقط سه روز از اردو مونده.
_میدونم میدونم،  میخواستم بگم که کلا حواست بهش باشه آخه شما همدیگرو از کلاس هفتم میشناسید.
یا مسیح! ه-هفتم؟؟؟ ولی من اون موقع کسی به نام جئون جونگکوک نمیشناختم.
نخواستم ماجرا رو کش بدم پس به یه "درسته" اکتفا کردم.
_فعلا من باید برم، بازم معذرت میخوام وقتتو گرفتم.شب خوش.
+شب شماهم بخیر.
تماس قطع شد و نمیدونم کی گوشی از دستم سر خورد و روی زمین افتاد.
کیم تهیونگ تو یه سادیسم روانی ای، اون بچه حتی به مادرش راجب اختلاف بین من و اون نگفته بعد کل خانواده من ازش باخبرن.
ولی نه وایسا، اون چرا گفته من اونو از پنج سال پیش میشناسم؟؟ حتما خواسته مادرشو بپیچونه...اما آخه...
این وسط یه چیز مهم تر هست، بیماری عضلانی؟ نه نه نه نکنه من با اون گوهی که خوردم فلجش کنم؟
نمیشه نمیشه مغزم داره میره رو حالت انفجار باید حالشو بپرسم.
                        
                               ***
Jimin pov.
_این کوفتیو باز کنننننن.
عوضی بی ناموس آخه الان ؟
بلند شدم و خیارای روی چش و چالمو توی ظرف پلاستیکی گذاشتم.
+چیهههه؟
درو خیلی بی حال باز کردم که با تهیونگ به شدت گوجه طور مواجه شدم.
_باز که چیز میز مالیدی به خودت.
+این ماسک صوررررته ، م ا س ک، فهمیییدی؟
_گمشو ببینم.
منو به عقب هل داد و داخل شد.
+آآآآه شاهزاده قصر خودتونه اصن.
خیلی واضح تیکه انداختم که جوابی نداد،باز این چشه؟
+چیه چر.....
_شماره یونگی رو بده.
+هاااا؟برا چی؟؟؟
_میگم بده.
+تا نگی کی ریده بهت نمیدم.
به سمتم حمله ور شد که مثل پشه به دیوار چسبیدم.
دستشو تو جیب ژاکتم برد و گوشیمو بیرون کشید.
_شل مغز عوضی پسش بده.
یه قدم به سمتش برداشتم که خودش گوشیو روم پرت کرد.
چرا ؟فقط چرا من باید انقد ضایع بشم؟
+الان مثلا چرا میخوای به یونگی زنگ بزنی؟
جوابی نداد.
+هومممم کیم تهیونگ نگران شده نه؟
با صورت خیس از اشک به سمتم برگشت،  لعنت چرا همه باید جلو من آبغوره بگیرن؟
ماسکم داشت رو صورتم خشک میشد و حرف زدنو برام سخت تر میکرد.
+ته چیزی زدی؟
_جیمین
آروم اسممو نالید و منم منتظر موندم
_من یه عوضیم.
+البته که هستی.
_نه اونطور که تو فک میکنی، من.....من باعث شدم پای کوک دوباره......
+چی گهتیییی؟
_تو برو اون ماسکو بشور.
+گر-یه نکن.
_گمشو.
خیلی سریع صورتمو شستم تا از قضیه عقب نمونم ولی وقتی بیرون اومدم کسی اونجا نبود.
ولی سوال تو ذهنم میچرخیدن که اون جناب باید پاسخگو میبودن، مثلا ینی چی که اون پای کوک همچون کرد؟
کیم تهیونگ بعدا میگم عواقب سرکار گذاشتن من چیه.

                               ***
Yoongi pov.
+هوی بچه.
_هممم؟
+چطوری؟
_خوبم.
+منم باور کردم.
_وقتی میدونی حالم گوهه پس چرا میپرسی؟
+توهم وقتی میدونی ابراز احساساتم ضعیفه انتظار نداشته باش.
خنده ای کرد که منم به خنده افتادم.
_هیونگ
+چیه؟ درد داری؟
_تو از جیمین خوشت میاد.
+الان فهمیدی نکبت؟
با چشمای گشاد بهم نگاه کرد که در جواب فقط شونه ای بالا انداختم.
_تو الان داری میگی روش کراش داری؟
+نه پس فقط تو بلدی کراش بزنی.
_ولی من فک میکردم فقط داری لاس میزنی.
آروم زمزمه کرد و یدفعه دوباره با چشمای جغد طور برگشت و بهم خیره شد.
_ببینم نکنه بوسیدیش؟خفتشم کردی؟
پوزخندی زدم که دور از چشمش نموند.
+نه فقط بوسیدمش.
_واااات؟هیووونگگگ؟
زنگ گوشیم بود که منو از دست سوالای بیشمار کوک نجات داد.
+الو؟
_یونگی شی؟
+صدات آشناس.
_من تهیونگم.
+اوووو چه خبر از این ورا؟
_حالش چطوره؟
+الان مثلا میخوای پسر نمونه بازی دربیاری؟
+میشه فقط بگی چطوره؟
لرزش صداش کمی نگرانم کرد ، خب دیگه کرم ریزی بسه.
+بد نیست ،پاشو آتل بستن بلکه کمتر تکون خورد.
_آهان باشه.
+میتونم بدونم دلیل آدم شدنت چیه؟
جوابی نداد و فقط صدای نفساش بود که به گوشم میرسید.
تصمیم گرفتم هرچی نتونستم توی اون صورت نکبتش بکوبونمو، همین الان رو کنم.
+و اینکه سوالمو یکم واضح تر میکنم چطور شده که از اون دعوای بچه گونه بخاطر اون دختره هرزه، دست کشیدی؟
تماس قطع شد ، حیف که جرعت نداشت گوش بده وگرنه کل زندگیشو با خاک یکسان میکردم.....
سرمو برگردوندم و با چهره وات ده فلک جونگکوک روبه رو شدم.
_کی بود؟
+ینی میخوای بگی نفهمیدی؟
هوف بلندی کرد.
_فقط میخوام مطمعن بشم. 
+تهیونگ ....کیم تهیونگ.
سرشو سمت دیگه ای چرخوند و از نگاه کردن به چشمام فرار کرد.
+کی فکرشو میکرد کسی که پنج سال پیش روش کراش زدی الان رومخ ترین باشه
خنده ای کردم ولی اون ساکت موند.
_هیونگ...
+باز چته؟
_من هنوزم اونو دوست دارم....
+هی هی نکنه مسکنا اثر گذاشته؟اصلا شوخی جالبی نبود.
_هیونگ مسخره نکن دارم راستشو میگم
دستامو دو طرف صورتش گذاشتم و به سمت خودم چرخوندم.
+توی این چشما زل بزن و بگو که راست نیست.
نگاهشو دوباره ازم دزدید که عصبی نگاهش کردم.
+بیبین جونگکوک این احمقانه ترین کار توی زندگیته که از آدمی مثل اون خوشت بیاد....
نفس عمیقی کشیدم و ادامه دادم.
+میدونی چقدر سر هیچی عذابت داده؟ چقدر بچه بازیاش اعصابتو خورد کرده؟به چه دلیل فاکی ازش خوشت میاد؟
_اصلا نباید میگفتم......
صورتشو از بین دستام بیرون کشید و سرشو پایین انداخت.
_هیونگ تو خودت از جیمین خوشت اومده.....
با حرفش بدنم گر گرفت
+اون فرق داره،  تو و تهیونگ دعوای معروفی توی مدرسه داشتین ولی ما نه.
آه غلیظی کشید ، این بچه چشه؟نکنه واقعا داره راس میگه؟لعنت بهش......
.
.
.
.
.
با عرض سلام و پوزش فراوان😁❤
چون در بلاکیسم به سر میبردم نتونستم آپ کنم😂
خب خب یادتون میگفتم کراش سه ساله؟🤫
پارت بعد همه چیو کامل میفهمین😜
جیمینم که کلا یه فاز خاص و نامعلومی داره کلا😂
ووت و نظر بدید روحم شاد شه😋💜

[Compulsory roommate]Where stories live. Discover now