°•part 11•°

1.4K 283 82
                                    

Jimin pov.
_آی....آخ.....بشکنه پیشونیم که نمک نداره.
ناله های تهیونگ دیگه رو مخ هممون بود.و بلاخره جین اعتراض کرد.
_خفه میشی یا بزنم بمیری؟
چشماشو مظلوم کرد و منی که کنارش نشسته بودم رو مورد عنایت مشت هاش قرار داد، البته که میدونم داره خودشو لوس میکنه.
_حالا یکی از ماجرا خبر نداشت فکر میکرد شما شب قبل پنج دور رفتین.
سوبین یهو پروند و همه ساکت شدن، یکم کرم ریزی که عیبی نداره؟
+شایدم کردن، اخه کی وقتی میترسه، از شلوار طرف میگیره؟
ته آه غلیظی کشید،فکر کنم انتظار داشت همچین چیزایی رو بشنوه.
_دفعه بعد وقتی دارین تمرین میکنین، همتونو بی شلوار میکنم. 
بعید نیست ، از کیم تهیونگی که به لجبازیه یه بچس همه چی انتظار میره.
_ دفعه بعد همه شلواراتونو محکم بچسبین.
نامجون در حالی که بلند میشد گفت و به جین اشاره کرد تا باهم برن.
سوبین و یونگجه ای تمام مدت ساکت بود، هم رفتن.
+ته؟
هوم بلندی کرد و منتظر حرفم موند.
_میگم احیانا دیشب من کاری نکردم؟
لباشو به حالت یه خط ساف کرد و بهم خیره شد.
_ها چیه؟
+به نظرت یادم میاد؟؟
نکته ظریفی بود ،بعد خوردن پنج شات از اون نوشیدنی کوفتی دیگه هوش برا آدم نمیمونه که.
_فردا یه هفتمون تموم میشه.
ته دستاشو به هم کوبید و بلند شد.
خب راستش من اینجا رو خیلی دوست دارم ،نمیخوام برگردیم تو فضای سرد و خاکستری سئول.
الان فکر کنم دیگه باید بریم و برای پیاده روی صبح حاضر بشیم......از اون تپه متنفرم.
به سمت اتاقم رفتم. از صبح یونگی رو ندیده بودم ولی صدای گیتار از توی اتاق مشترکمون، متوجهم کرد که توی اتاقه.
لعنتی خیلی خوب گیتار میزنه، اصلا بهش نمی خورد.
به خودم اومدم دیدم مسخ صدای گیتارش شدم ولی نه، جیمین بجنب.
اگه زود برنگردم، ته نه تنها بی شلوارم میکنه بلکه شورتمم به باد میده.
درو آرم باز کردم که صدای گیتار قطع شد.
+می تونم بیام تو؟
_الان که تویی.
این بشر چیزی به جز ریدن تو آدما بلده؟
یه حسی بهم میگه من دیشب یه غلطی کردم ولی یادم نمیاد، جالب اینجاست وقتی نزدیک اون میشم بیشتر میشه.
از کنارش که روی زمین نشسته بود رد شدم و به سمت کمد رفتم، بطری آب و حولم رو برداشتم و به سمت در رفتم.
_می تونی بخونی؟
صداش متوقفم کرد، ینی میخواد من وقتی گیتار میزنه، بخونم؟؟
+آ..آره چطور؟
دستشو روی جای خالی کنارش کشید و اشاره کرد تا برم پیشش بشینم، منم همین کارو کردم.
_all of me.
+چی؟
_بلدی بخونیش؟
+البته که بلدم ،با این آهنگ بزرگ شدم.
لبخندی زد. اولین باره لبخندشو میدیدم، درسته وقتی دارن تمرین میکنن، میخنده ولی این قیافش یه آرامش خاصی دارشت.
شروع به گیتار زدن کرد و من هم اهنگ رو با صدای آرومی میخوندم.
صدای گیتار قطع شد، ولی چرا؟داشت خوش میگذشت عوضی.
دستش پشت گردنم قرار گرفت و منو به سمت خودش چرخوند.
چشماش......داره گریه میکنه؟
خواستم تکون بخورم ولی لب هاشو آروم روی لب هام گذاشت.
تمام بدنم یخ کرد، اون چرا داره منو میبوسه؟این اصلا درست نیست، نه نه امکان نداره.
_ممنونم.
روی لب هام زمزمه کرد، صورتشو عقب برد و به در و دیوار خیره شد.
چرا هنوز داره گریه میکنه؟ من دیشب کاری کردم که ناراحته؟
ولی چرا منی که کلی تصورات چرت و پرت ازش ساخته بودم، با یه بوسه وضعم اینطور شده؟
سوالات توی ذهنم انقدر زیاد شدن که مجبور شدم به حرف بیام.
دستمو رو کمرش گذاشتم.
+چ-چیزی ش-ده؟
لعنتی چرا لکنت گرفتم؟
با صورتی که خیس از اشک بود به سمتم برگشت.
_مادرم...
منتظر بقیه حرفش موندم.
_اون همیشه این آهنگو برام میخوند.
فقط یه "اوه" کوتاه از ذهنم خارج شد....مگه چه اتفاقی برای مادرش افتاده؟
_بابت اینکه بوسیدمت معذرت میخوام.
صدای گرفته و آرومشو شنیدم.
+ها؟چی؟نه بابا مشکلی نیست.
مثل احمقا دست پاچه شدم که پوزخند صدا داری زد.
_تو خیلی کیوتی.
منو با جمله ای که گفت، تنها گذاشت و از اتاق خارج شد.
+کیوت؟
آروم با خودم زمزمه کردم. اگه با خودم رو راست باشم از اینکه منو بوسید، اصلا پشیمون نیستم.
حس خوب و متفاوتی داشت ،اولین بوسم نبود ولی خیلی برام جالب بود که با چه حسی منو بوسیده، فقط برای اینکه خودشو آروم کنه منو بوسید یا..؟
_کدوم گور ای؟
صدای ته بود که منو  از افکارم بیرون کشید.
_اومدم بابا، نخور منو.
به گیتارش که روی زمین بود خیره شدم و چند دقیقه بعد همراه ته رفتم.
                               ***
Teahyung pov.
فاک به این زندگی، فاک به تمام کائنات، فاک به کل این  آدما که همشون باید یه کاری کنن من با اون نکبت باشم.
_من جعبه های سمت راستو برمیدارم.
صداشو از پشت سرم شنیدم و برگشتم ببینم چه گوهی میخواد بخوره.
وات ده فاک؟این چرا دوباره تیشرت نپوشیده؟ عوضی.......فکر کنم شق کردم.
لعنت بهت که برخلاف شخصیتت، بدن و قیافه ی جذابی داری.
دوباره این افکار مسخره، کیم تهیونگ قبول کن که روش کراش زدی.
نه نه، این فقط یه حوس زودگذره.
جنگ داخلی توی مغزم تمومی نداشت تا وقتی که صدای افتادن چیزی رو شنیدم.
دنبال اون دراز بی مصرف گشتم ولی نبود.
صدای ناله ی بلندی رو از اتاق وسایل باشگاه شنیدم ، لعنتی چه بلایی سر خودت آوردی؟
سمت اتاق دویدم و با پای زخمیش که خونریزی میکرد مواجه شدم.
+اینجا چه خبره؟
چشماشو محکم روی هم فشار داد، لعنت به رگ مهربونیم که بالا زده.
کنارش زانو زدم، پس بگو چی شده.
راکت شکسته تنیس بدجوری پاشو جر داده، الان نمی دونم خوشحال باشم یا ناراحت؟
سعی کردم پاشو تکون بدم ولی هیس بلندی کشید.
+دست و پاچلفتیه خرفت.
بلند شدم تا برم کمک بیارم، وگرنه من نمیتونم این نره غولو تکون بدم.
_نرو.
وات ده فاک؟خب کیم تهیونگ یادت باشه این بشر هنوز بچست(فقط یه سال بزرگ تره مثلا :/)
دوباره کنارش نشستم.
+میگی چیکار کنم؟
به حوله های بزرگ روی یکی از کمد ها اشاره کرد.
_یکیشونو بیار.
+نه بابا سرورم، امر دیگه ای نبود؟
بلند شدم و قبل از اینکه حوله رد بهش بدم، تیشرت بی صاحابو روش پرت کردم تا بپوشه.
با این پوزیشنی که داره، حس میکنم دارم پورن میبینم.
وقتی تیشرتو پوشید ،حولرو روی زخمش گذاشتم و دور ساق پاش پیچیدم.
+بلندت کنم؟
"نه" عصبی تحولیم داد، بیا حالا بدهکارم شدیم.
از جعبه های کنارش چسبید و بلند شد، تا جلوی در با موفقیت مسیر و طی کرد و منم فقط نگاهش میکردم.
عجب کمر باریکی داره این عوضی، یااا تهیونگ تو که گی نبودی.
به در که رسید دیگه تاب نیاورد و نیم خیر شد. به سمتش رفتم و دستشو دور گردنم انداختم.
+حرف نباشه دراز بی مصرف.
جوابی نگرفتم و کشون کشون‌ به سمت سالن اصلی باشگاه بردمش تا یه فکری به حالش بکنن.
.
.
.
.
های گایس🖐🙃
چه خبرا؟ با تدریس آنلاین چه میکنین؟😐
کوک بچم زخمی شد🥺
یونگی گریان خیلی کمیابه😂
یه فیک دیگه میخوام آپ کنم کاپلش کوکمین باشه یا یونمین؟🙃🤔
  

    

   







[Compulsory roommate]Where stories live. Discover now