°•part 5•°

1.5K 340 70
                                    

Teahyung pov.
صدای گوش خراش زنگ گوشیم بیدارم کرد ،کی زنگ این کوفتیو عوض کرده؟ قبل از اینکه من خاموشش کنم یکی دیگه اینکارو کرد ،واقعا ازش ممنونم  . سرمو برگردوندم که نگاهی به اون ناجی بندازم.........اوه نه هر چی هست یه ناجی نیست، یه خروس جنگیه.
_صبح بخیر دایی صدای زنگو دوس داشتی؟
با لبخند شیطانی بهم خیره شد، من وقتی بچه بودم همچین بلایی سر یکی میاوردم باید از زیر کتکای مامانم در میرفتم.
+اره میا خیلی قشنگ بود اول صبحی رید به اعصابم
صدای داد خواهرمو شنیدم.
_تهیونگ جلوی بچه درست حرف بزن.
چرا همه اینا الان بیدارن؟ من میخواستم بی سر و صدا برم ،این چه بساطیه؟
_ رید به اعصابم؟
میا حرفمو با حالت سوالی تکرار کرد و لبخند شیطانی زد.
_نه نه میا !جون من جلو کسی تکرارش نکن.
قبل اینکه بتونم بگیرمش در رفت و تو خونه فقط اون جملمرو داد میزد. من چقدر خوشبختم،نه؟ از اتاق بیرون اومدم با دو جفت چشم عصبانی مادرم و خواهرم مواجه شدم.
+امروزو از خیرم بگذرین.
با حالت مظلومانه ای گفتم ،خب اونا سر اینکه میا خوب بزرگ بشه حساسن. البته خبر ندارن اون یه آتیش پاره ی لعنتیه. به امید صبحونه سمت آشپزخونه رفتم و با یه میز پر از غذا های مورد علاقم رو به رو شدم.
+اوه مامان تو یه فرشته ای.
رفتم و لپ مادرمو کشیدم.
_کیم تهیونگ بهتره این عادت مسخرتو کنار بزاری.
لبخند بزرگی تحویلش دادم و سمت میز برگشتم .چی؟؟؟؟؟؟؟
+میا دستتو از اون پنکیکا بکککششش کنناااررر.
ولی دیر بود اون همشو خورد.
_وای مامان بزرگ عاشق این پنکیکام.
مادرم لبخندی به میا زد و به من خیره شد ، یعنی که کاری با اون بچه نداشته باش ولی......
سر میز نشستم و تخم مرغ و سوسیس رو برداشتم ولی یه چیزی مانع شد ،بازم اونننن.
+میا تو پنکیکو خوردی پس اینم مال من.
_من بازم گشنمه
داد زد که باعث شد تو جام بپرم. واجب شد پیش یه روانپزشک ببرمش.
_اون پسره تو مدرسمون از تو بهتره همیشه سوسیس هاشو میده به من.
یا مسیح ،گاد کیل می. من همین الانشم خجالت می کشم به دخترا نگاه کنم:/
+من اون پسره نیستم به نفعته برش گردونی.
و بعله جنگ شروع شد، اون بشقابو میکشید و درمقابل من هم میکشیدم.
+عجوزه وللششش کنننن.
انگار که حرفم عصبانیش کرده باشه بشاقبو ول کرد و گزینه دوم صبحانه هم روی زمین ریخت.به سرعت از صندلی پایین رفت و خودشو تو بغل مامان پرت کرد ،لوس نُنُر.
+مامان بزرگ اون بهم گفت عجوزه.
در زمانی که داشتن اونو آروم میکردن، خیلی سریع صبحانمو کوفت کردم.به سمت اتاقم رفتم و مطمعن شدم که همه چیمو برداشتم. الان مشکل بزرگ تری نسبت به میا داشتم، جونگ کوک. با یاد آوری اینکه از امروز باید باهاش تو به اتاق سر کنم بدنم لرزید.
+من ازت متنفرم جئون.
زیر لب زمزمه کردم و چمدون کوچیک و کوله دم دستیم رو برداشتم، گوشی رو از شارژر جدا کردم و تو کولم انداختم.خب وقته برای دو هفته از اینجا خداحافظی کنم. نیم ساعت دیگه باید جلوی در مدرسه بودم.
+مامان ،سویا و تو عجوزه خداحافظ.
همه بغلم کردن جز اون ریزه میزه،وقتی داشتم خارج میشدم زبونمو براش در آوردم. واو بمب ترکید.صدای گریه و دادهای بلندش تا سر کوچه میومد. میدونم تا حالا مامان و سویا کلی فحش نثارم کردن.
                             ***
+جین هیونگ سلام.
دستمامو تو هوا تکون میدادم ،یدفعه جونگ کوک از پشت نامجون و جین بیرون اومد ،که دستام رو هوا خشک شد، لعنت چرا باید همچین ضایع بشم؟
_ته ته چرا دیر کردی؟
صدای جیمینو از پشت سرم شنیدم و رو پاشنه پا به سمتش چرخیدم.
+اوه سلام چیمی، دوچرخم خراب شده مجبور شدم پیاده بیام.
دقت کردم دیدم چشماش قرمزه .
+گریه کردی؟
نگاهشو ازم گرفت.
_تو اتوبوس تعریف میکنم.
بعد ازم دور شد و به سمت تیم رفت ،خیلی بده که کاپیتان آخر برسه ولی به من چه اصلا:/
_بَه  کاپیتان نمیومدی دیگه.
جین خیلی واضح تیکه انداخت. در جواب فقط یه اخم کردم.
_سوار شید، سمت چپ تیم والیبال و سمت دیگه تیم فوتبال بشینه.
آقای لی گفت و به ما شاره کرد که سوار شیم.
من اول سوار شدم و بقیه هم بعد من اومدن.به جیمین اشاره کردم که پیش من بشینه.مطمعن شدم که کسی جا نمونده و به آقای لی گفتم که همه سوار شدن .بعد ما تیم فوتبال سوار شد. متوجه جیمین شدم که خودشو پشتم قایم کرد.
+جیمین؟
_بهت توضیح میدم ته، فقط بزار اینجا بمونم.
جونگ کوک رو تماشا کردم که همراه هم اتاقی جیمین، رو صندلی ردیف دوم درست کنار ما نشستن.لعنت جای دیگه ای نبود بشینی ایکبیریِ گنده؟
جیمین منو به زور راضی کرد و کنار پنجره نشست.
الان من دقیقا یه متر با اون عوضی فاصله داشتم.
+خب جیمین توضیح بده چرا گریه کردی و چرا پشت من قایم شدی؟
خیلی آروم به سمتم چرخید.
_ ته....م-من دیشب مست بو-بودم.
+اِی عوضی بدون من؟
دستشو رو ذهنم گذاشت، که یعنی خفه شم.
_ب-بعدش...
خواست ادامشو بگه که گریش گرفت.
+نگو که زدی یه نفرو کشتی ؟
_نه بابا تو هم.
+بنال دیگه پس چی؟؟
آب دهنشو قورت داد.
_اون هم اتاقیم...
دوباره توقف کرد.
+خببببب؟؟؟
_بهم پیام داده ب-بود.....
+جیمین به هر چی میپرستی قسم بنالللل.
_باشه باشه میگم......بعد من وقتی مست بودم جوابشو دادم.
+اوه جالب شد، چی نوشتی؟
گوشیشو از کیفش در آورد و صفحه چت رو به سمتم برگردوند......
+جیمین این که چیز خاصی نداره.
سرشو محکم به چپ و راست تکون داد ،ترسیدم یه وقت کنده بشه.
_اون خیلی آدم سردیه و خودشو میگیره ،من گند زدم ته.
خب از جیمین بعید نیست خیلی رو این موضوع حساس باشه، اون خیلی رو روابط حساسه.
+از کجا میدونی؟ در ضمن تو منو داری اگه کاری کرد به خودم بگو قیمه قیمش میکنم.
با لحن کیوتی گفتم تا حالش خوب شه و موفقیت آمیز بود.
                              ***
چهار ساعته که تو راحیم ، نیم ساعت پیش بساط نهار پهن بود و الان از همه جا به شدت بوی غذا میاد. به سمت جیمین برگشتم که دیدم خوابه .حوصلم سر رفت پس خودمو مهمون هندزفری و آهنگای مورد علائم کردم .
                              ***
_تهیونگ بلند شو .
صدای جیمین رو شنیدم.یعنی خوابم  برده بود؟ تمام بدنم خشک شده، لعنت بهش. کش و قوس به خودم دادم و چشمامو باز کردم.
+رسیدیم؟
- اره.
به زور صاف نشستم و دیدم که همه دارن آماده پیاده شدن میشن.........بلاخره پیاده شدیم.
منطقه سرسبزی بود ،آقای لی بهمون گفت بهتره به همچین جایی بیایم تا روحیمون هم تقویت بشه ولی اینجا یکم زیادی قدیمیه......
.
.
.
اینم از یه پارت بلند بالا😁
چه حسی دارین مدرسه ها قراره باز شه؟😐🤦‍♀️
دوس دارین ورزش خاصی رو یاد بگیرین؟
ووت و کامنت هاتونم خیلی خوشحالم میکنه🙃
راستی یه سری به پارت دو بزنید تا با شخصیت میا آشنا بشید❤ 

 
 
   

   

[Compulsory roommate]Where stories live. Discover now