°•part 15•°

1.3K 275 95
                                    

Jungkook pov.

لعنت به این شانس خیکیم، چرا چرا چرا.......یونگی خیلی عصبانی به نظر میرسید.
چطور بهش بفهمونم که یه سو تفاهم بود در صورتی که خودشو زده به اون راه؟؟
همونطور که به سمت انتهای راهرو میرفتم چیزی موهامو لمس کرد.
لامپ جلوی در بود که سیماش کش اومده بودن و سعی در فرو کردن خودشون تو چش و چالم داشتن.
داشتم با سیمای لامپ ور میرفتم که صدای ناله های آرومی از توی اتاق توجهمو جلب کرد.
همینو کم داشتم.........داره گریه میکنه؟...........الان چه گوه فاکی بخورم؟
آروم درو باز کردم و با بدن مچاله شدش گوشه اتاق مواجه شدم، اون فقط خیلی بی پناه بنظر میرسید.
به خودم جرات دادم و رفتم تا جلوش بشینم ولی سریع بلند شد و اشکاشو پاک کرد.
خواستم دستمو روی شونش بذارم ولی اونو به عقب هل داد.
+چیزی شده؟
آروم زمزمه کردم که خنده هیستیریکی کرد.
_اوه آقای متجاوز، نه چیزی نیست فقط دلم میخواد اون تن فاکیتو از روی زمین بردارم.
میدونستم قراره اینطور بشه و مقصرش هم من بودم؟ ولی اون بود که تمام مدت رو اعصابم رژه میرفت.
_چیه ساکت شدی؟ نکنه بازم میخوای خفتم کنی؟
دست راستشو روی قفسه سینم گذاشت و محکم به عقب هل داد، با هر سختی که بود تعادلمو حفظ کردم.
_اگه به خانوادت بگم میخوای چیکار کنی؟مادرت بفهمه همچین بچه هرزه ای بزرگ کرده خیلی ناراحت میشه.
+دیگه خیلی داری وز وز میکنی کیم.
_نکنه فک کردی فراموش میکنم؟؟میدونی چه بلایی سرم آوردی؟ هیچ میدونی تجاوز شدن بهت چه حسی داره؟
اشکاش دوباره سرازیر شدن و سرشو پایین انداخت.
اما دوباره مستقیم توی چشمام نگاه کرد و نفهمیدم کی به سمتم حمله ور شد.
عمدا پاشو روی زخمم فشار داد که دادم بلند شد و روی زانو هام افتادم.
چونم رو بین انگشتای کشیدش گرفت و فشار داد.
_میدونی؟ بدم نمیاد کمی اذیتت کنم تا شاید قلبم آروم گرفت.
تمام مدت به چشمای وحشیش خیره شده بودم ولی با بسته شدن باندانای قرمز رنگی دور دهنم یه لحظه نفسم بند اومد.
_من مثل تو متجاوز نیستم ولی میدونم چیکار کنم که دیگه هوس نکنی بلایی سر من بیاری.
گفت و با پاش به شکمم ضربه زد و مجبور شدم روی زمین بخوابم.
+تمومش کن خواهش میکنم.
حرفام بخاطر اون پارچه لعنتی دور دهنم گنگ بودن ولی فهمید چی گفتم.
_هه؟ چی؟ یادت نیست چقد زجه زدم ولی تو توجهی نمیکردی، پس جئون، صبر کن ببین حالا تو چطور تقاص پس میدی.
پاشو روی ساق پای باند پیچی شدم گذاشت و محکم فشار داد.
با دردی که توی کل بدنم پخش شد ،برا چند لحظه نتونستم درست نفس بکشم و به سرفه افتادم.
_درد داره مگه نه؟
خندید و محکم تر فشار داد.
داد بلندی کشیدم ولی با وجود مانع جلوی دهنم، صدام آزاد نشد.
+عوضی درد داره تمومش کن.
_چی؟چی گفتی؟من که نمیفهمم.
میخواست حرصم بده ولی الان درد پای کوفتیم خیلی بیشتر از این بود که بتونم به حرفاش واکنش بدم.
_ چرا پات......
با ترس به پام خیره شد و از روم کنار رفت.
نیم خیز شدم و با شلوار و پارکت خونی مواجه شدم.
_میرم به اون دوست فاکیت بگم زمین خوردی، به نفعته هیچی از دهنت در نیاد.
فقط تونستم ناله ی آرومی بکنم و اون به سرعت از اتاق خارج شد.
خیلی درد داره لعنت بهش، با این وضع دیگه احتمال پاره شدن ماهیچه پام........نه جونگکوک نا امید نشو.

                              ***
Yoongi pov.
+ها چیه؟ چرا بر و بر منو نگاه میکنی؟
چشماش گرد و شد و سرشو پایین انداخت.
_هیچی...
+یچیزیت شده وگرنه الان داشتی فک میزدی.
با قیافه وات ده فاکی بهم خیره شد و دهن باز کرد.
_باور کن.....
دستمو روی دهنش گذاشتم تا خفه شه.
+چهارده
_چی؟
+این چهاردهمین باریه که توضیح میدی بس کن.
دوباره سرشو پایین انداخت.
_معذرت میخوام که زیاد حرف میزنم.
لب و لوچش آویزون شد که دووم نیاوردم.
+مهم نیست دوسشون دارم.
یونگییییی؟این چی بود از دهنت پرید؟
چشمای خودم از اعترافی که کردم بیرون پرید و جیمینم همینطور.
یدفعه چشمای جیمین جدی شد که قلبم از جاش در اومد.
_یونگی شی؟
+هممم؟
+میگم......
همون لحظه در باز و تهیونگ سرایسمه وارد اتاق شد.
_یونگی شی پای جونگکوک......
نفس نفس زنان گفت و استرس بدی به جونم افتاد.
+باز چه بلایی سر خودش اورده؟امروز دوبار خونریزی کرده این اصلا خوب نیست.
سریع بلند شدم و ژاکت ورزشیمو پوشیدم و جیمین هم متقابلا دنبالمون اومد.
جلوی در رسیدیم ولی آقای سونگی و آقای لی و چند تا از بچه هاهم اونجا بودن.
+چه خبره؟
همرو به کنار هل دادم و با آقای سونگی ای که جونگکوک رو کول کرده بود روبه رو شدم.
_یونگی میتونی تا درمانگاه همراهم بیای؟
سرم و به سرعت به نشونه تایید تکون دادم و پشت سر آقای سونگی راه افتادم و سوار ماشین آقای لی شدیم.
جونگکوک بی سر و صدا نشسته بود و از پنجره محو منظره بیرون شده بود.
+جونگکوک؟
همم آرومی کرد که سوالمو بپرسم.
+چرا حواست به خودت نیست بچه؟
+معذرت میخوام.
جونگکوک معذرت خواست؟خدای من!!!!!
به پاش که خیلی ناشیانه توسط باندانای قرمز زنگی بسته شده بود خیره شدم.
امیداورم چیزیش نشه.........
                           
                              ***
Jimin pov.
+ته؟
عصبی سرشو به سمتم چرخوند.
+چته؟
_تو چته؟
هوف بلندی کشیدم و محکم بغلش کردم.
_چی-چیکار میکنی؟
+وقتی عصبی هستی، بغلت کنم آروم میشی.
_کی گفته من عصبیم؟
+با من درنیوفت کیم تهیونگ، خوب میدونم کلافه ای.
_حالا میشه ولم کنی؟ دارم خف میشم.
دستامو از دور کمرش باز کردم و اسپنک محکمی روی باسنش خوابوندم، و بهترین گزینه بعدش فرار بود‌.
_عوضییی اگه دستم بهت برسهههه.
دنبالم میدوید که خودمو توی اتاقمون پرت و درو قفل کردم.
محکم درو کوبید.
_بلاخره که همو میبینیم آقای پارک.
+آقای کیم بوی سوختگی میاد نکنه داری آتیش میگیری؟
_یه دلیل بده تا این درو نشکنم.
+خانم چویی....
.
.
.
.
پس از روز ها سلامممم😂💜
شاد شما هم ریده مثل من؟😐
دلم برا کوکی سوخت🥺🤧
آقا وضع کرونا خیلی خرابه یادتون نره ماسک بزنید، آفرین منگلای خوشگلم 😘😷😂
یونگی هم روز به روز ضایع تر میشه......
ووت ها خیلی کمن ها🥺💜

[Compulsory roommate]Where stories live. Discover now