- جایی میرید سرورم؟
تهیونگ وقتی که وارد اتاق پرنس شد متوجه لباس رسمیش شد.
- اوه تهیونگ، اره. پادشاه گفتن که برم به قصرشون.
- اوه
تهیونگ گفت و به طرف تخت رفت تا مرتبش کنه، جونگ کوک تمام بالشت ها رو روی زمین انداخته بود و بعضی هاش همه جای تخت پخش شده بود.
- تهیونگ، بزار من انجام بدم.
جونگ کوک خواست بالشت رو از دستش بگیره که تهیونگ دستش رو عقب کشید.
- نه سرورم، این شغل منه.
هشدار داده بود و جونگ کوک چشمهاش از صورت شجاع تهیونگ گرد شده بود.
- ولی من اینجا رو کثیف کردم.
- ولی اینو بفهمین، که من اینجام تا ازتون مراقبت کنم.
با غرور گفت و جونگ کوک لبخندی زد.
- باشه تو بردی، من متوقفت نمی کنم ولی اول باید تو پوشیدن این لباسا کمکم کنی.
تهیونگ سرش رو تکون داد.
- سرورم، بیاین نزدیک تر.
و جونگ کوک با لبخند حرفش رو گوش کرد و جلو رفت.
- - چرا پوشیدن این لباسا اینقدر سخته؟
تهیونگ شروع کرد به مرتب کردن ربان ها و جیب ها.
- این یقه هم درست کن.
و تا کمر خم شد که تهیونگ با این حرکتش خنده ای کرد.
- سرورم، چی کار دارید می کنید؟
دوباره خندید و مشغول درست کردن یقش شد.
- فقط کمک کردن به تو، کمک به خودمم هست.
- ممنونم سرورم بخاطر کمکی که کردید.
- نمی خوام تشکر کنم تهیونگ.
وقتی تهیونگ صاف ایستاد به چشمهاش خیره شد و دستش رو دور کمرش حلقه کرد و لبخندی زد.
- خب الان دارید چی کار می کنید؟
تهیونگ پرسید و جونگ کوک تظاهر به فکر کردن کرد.
- اهم.
خم شد و باعث شد که ضربان قلب تهیونگ بالا بره، نگاهش به نگاه جونگ کوک گره خورد و باعث شد سریع نگاهش رو بگیره.
- سرورم، دارید چی کار می کنید؟
- هیچ کار.
و نفس های داغش به صورت تهیونگ می خورد.
تهیونگ چشمهاش رو بخاطر ضربان بلند قلبش بست و جونگ کوک بخاطر خجالتش لبخندی زد. و لب هاش رو روی گونه راستش گذاشت.
- ممنونم تهیونگ.
جونگ کوک با لبخند گفت و چشم های تهیونگ باز شد. لبخند پرنس رو دید.
- من باید برم، پادشاه منتظرمن.
- بله.
تهیونگ جونگ کوک رو دید که از اتاق بیرون رفت و اون رو با تپش قلبش تنها گذاشت. دستش رو روی گونش گذاشت.
- چرا من و بوسید؟
![](https://img.wattpad.com/cover/248802110-288-k77848.jpg)
YOU ARE READING
PRINCE | KOOKV
Fanfiction• [Completed] • name: Prince • Couple: Kookv • translator: Anesa • writer: Bangtanlover95 • Gnre: Royal, Romance, fluff, Smut • Summery: پرنس جئون جونگ کوک که بیش از حد احساس تنهایی می کرد، روزی با خدمتکارشون تهیونگ مواجه میشه و سعی داره به اون...