Part 9~

1.9K 381 12
                                    

- جایی میرید سرورم؟

تهیونگ وقتی که وارد اتاق پرنس شد متوجه لباس رسمیش شد.

- اوه تهیونگ، اره. پادشاه گفتن که برم به قصرشون.

- اوه

تهیونگ گفت و به طرف تخت رفت تا مرتبش کنه، جونگ کوک تمام بالشت ها رو روی زمین انداخته بود و بعضی هاش همه جای تخت پخش شده بود.

- تهیونگ، بزار من انجام بدم.

جونگ کوک خواست بالشت رو از دستش بگیره که تهیونگ دستش رو عقب کشید.

- نه سرورم، این شغل منه.

هشدار داده بود و جونگ کوک چشمهاش از صورت شجاع تهیونگ گرد شده بود.

- ولی من اینجا رو کثیف کردم.

- ولی اینو بفهمین، که من اینجام تا ازتون مراقبت کنم.

با غرور گفت و جونگ کوک لبخندی زد.

- باشه تو بردی، من متوقفت نمی کنم ولی اول باید تو پوشیدن این لباسا کمکم کنی.

تهیونگ سرش رو تکون داد.

- سرورم، بیاین نزدیک تر.

و جونگ کوک با لبخند حرفش رو گوش کرد و جلو رفت.

- - چرا پوشیدن این لباسا اینقدر سخته؟

تهیونگ شروع کرد به مرتب کردن ربان ها و جیب ها.

- این یقه هم درست کن.

و تا کمر خم شد که تهیونگ با این حرکتش خنده ای کرد.

- سرورم، چی کار دارید می کنید؟

دوباره خندید و مشغول درست کردن یقش شد.

- فقط کمک کردن به تو، کمک به خودمم هست.

- ممنونم سرورم بخاطر کمکی که کردید.

- نمی خوام تشکر کنم تهیونگ.

وقتی تهیونگ صاف ایستاد به چشمهاش خیره شد و دستش رو دور کمرش حلقه کرد و لبخندی زد.

- خب الان دارید چی کار می کنید؟

تهیونگ پرسید و جونگ کوک تظاهر به فکر کردن کرد.

- اهم.

خم شد و باعث شد که ضربان قلب تهیونگ بالا بره، نگاهش به نگاه جونگ کوک گره خورد و باعث شد سریع نگاهش رو بگیره.

- سرورم، دارید چی کار می کنید؟

- هیچ کار.

و نفس های داغش به صورت تهیونگ می خورد.

تهیونگ چشمهاش رو بخاطر ضربان بلند قلبش بست و جونگ کوک بخاطر خجالتش لبخندی زد. و لب هاش رو روی گونه راستش گذاشت.

- ممنونم تهیونگ.

جونگ کوک با لبخند گفت و چشم های تهیونگ باز شد. لبخند پرنس رو دید.

- من باید برم، پادشاه منتظرمن.

- بله.

تهیونگ جونگ کوک رو دید که از اتاق بیرون رفت و اون رو با تپش قلبش تنها گذاشت. دستش رو روی گونش گذاشت.

- چرا من و بوسید؟

PRINCE | KOOKVWhere stories live. Discover now