Part 13~

1.7K 343 18
                                    

- یعنی نمی تونید دیر تر برید؟

تهیونگ گفت و جونگ کوک که روی تخت نشسته بود با لبخند نگاش می کرد.

- چرا میخوای بمونم؟

جونگ کوک پرسید و انتظار هیچ جواب خوبی نداشت.

- فقط بمونید، خواهش می کنم.

- دارم برای صدمین برا بهت میگم یه دلیلی بگو که نرم.

- بله سرورم، من هیچ دلیلی ندارم. میتونید برید. شما رو متوقف نمی کنم.

تهیونگ سریع این جمله رو گفت و تا خواست بره، جونگ کوک کمرش رو گرفت.

- باشه عزیزم، نمیخواد دلیلی بیاری من میمونم. فقط بهم بگو این از شانسمه؟ بگو آره تا بمونم.

- سرورم، چرا متوجه نمیشید؟

تهیونگ به طرفش چرخید و تا حدی نزدیک ایستاد که بینی هاشون به هم برخورد کرد. جونگ کوک چشماش رو بست و لبخند زد.

- گفتی که احساست مثل من نیست؟

یواش گفت و تهیونگ لبخندی زد.

- این اتفاق نمیافته، اگر هم بیافته. نمیتونیم با هم باشیم.

- تهیونگ فقط بهم بگو دوستم داری، بهت قول میدم هیچ کس بینمون قرار نگیره‌. اگر هم کسی جرئتش و داشت فقط بخاطر تو باهاش می جنگم.

- لطفا تصمیمم و عوض نکنید، من هیچ وقت عاشق شما نمیشم.

- فقط بخاطر اینکه پسرم؟

تهیونگ سرش رو پایین انداخت.

- نه فقط بخاطر اینکه شما یک پرنسید و من...

جونگ کوک سریع بین حرفش پرید.

- از اولم گفته بودم تو یک ملکه ای!

- هیچ وقت نمی تونم از شما ببرم!

- من میدونم تو من و دوست داری! به حرف مردم توجهی نکن.

تهیونگ ساکت موند و جونگ کوک لبخندی زد و با انگشت شستش چونش رو بالا اورد تا به چشماش نگاه کنه.

- نمی دونی چقد آرزوشو داشتم که بهم بگی دوستم داری، ولی میدونستم اون روز اصلا دور نیست.

و بوسه ای به لب تهیونگ زد.

عقب کشید و دید تهیونگ از این کارش شوکه شده، صورتش و گونه هاش اونقدر قرمز شده بود که حس می کرد همین الان از شدت هیجان بیهوش بشه.

- چرا این کار و کردین؟

- کدوم کار؟ این؟

و دوباره خم شده، این بار بیش تر از قبل لب هاش و بوسید.

- شما خیلی یک دنده اید سرورم!

PRINCE | KOOKVWhere stories live. Discover now