- میدونی احساسم بهت چیه؟
جونگ کوک پرسید و کمر تهیونگ رو محکم تر گرفت.
- نه، سرورم.
تهیونگ با صدای آرومی گفت که باعث شد جونگ کوک لبخند بزنه.
- میدونی، چند روزه که که می بینمت. حس میکنم لبخندت قشنگ ترین چیزیه که تو زندگیم میبینم. نمی دونم اسمش عشقه یا نه ولی من خیلی دوستت دارم تهیونگ.
- این فقط بخاطر اینه که شما خیلی بخشنده اید که همه رو دوست دارید. این عشق نیست.
تهیونگ این رو گفت و جونگ کوک بخاطر این حرف ناراحت شد.
- چرا این و میگی؟ وقتی که تو اومدی من هیچ وقت همچین احساسی رو به کسی نداشتم. این فرق داره.
- من یک پسرم، شما نباید عاشق کسی مثل من بشید.
- اوه تهیونگ، دوباره این بحث و شروع نکن. من خودم تصمیم میگیرم عاشق کی بشم که اون فرد تویی! من هیچ وقت تو زندگیم عاشق کسی نشدم.
- سرورم، شما دارید اشتباه می کنید، این درست نیست.
تهیونگ گفت و دستش رو روی قفسه سینه جونگ کوک گذاشت تا ازش فاصله بگیره
- به من نگاه کن.
جونگ کوک این رو گفت و تهیونگ لحظه ای به چشمهاش خیره شد.
- به حرف مردم فکر نکن فقط به خودت فکر کن. اگه من و دوست داری پس نگران نباش. بهت قول میدم.
- نه سرورم، من نمی تونم به شما احساسی داشته باشم.
تهیونگ سریع نگاهش رو به پایین داد تا دروغش معلوم نشه.
- میدونم گفتنش زود بود، ولی اگه عشق بیاد هیچ وقت زود و دیر نیست.
- لطفا متوجه بشید چی دارید میگید سرورم. ما اصلا نمی تونیم با هم باشیم. شما پرنسس و دارید، سلطنت و دارید. نه من رو!
- اگه قلب من فقط برای تو بتپه چی؟ نمی دونم این لعنتی چه احساسیه!
تهیونگ نگاهش رو بالا داد و دید جونگ کوک چقد عصبیه!
- شما نباید این و بگید سرورم!
- اوه تهیونگ، تو واقعا احساسی به من نداری؟
نزدیکش شد و گوشش رو بوسید.
- سرورم، ما نباید این کار و کنیم.
- فقط بهم بگو دوستم داری؟
- نمی دونم سرورم، اگه هم داشته باشم هیچ وقت اتفاق نمیافته. من و شما هیچ وقت نمی تونیم با هم باشیم. اگه هم بخوایم مردم این اجازه رو بهمون نمیدن.
تهیونگ سریع گفت و جونگ کوک رو هل داد، از فرصت استفاده کرد و سریع از اتاق بیرون رفت.
![](https://img.wattpad.com/cover/248802110-288-k77848.jpg)
YOU ARE READING
PRINCE | KOOKV
Fanfiction• [Completed] • name: Prince • Couple: Kookv • translator: Anesa • writer: Bangtanlover95 • Gnre: Royal, Romance, fluff, Smut • Summery: پرنس جئون جونگ کوک که بیش از حد احساس تنهایی می کرد، روزی با خدمتکارشون تهیونگ مواجه میشه و سعی داره به اون...