تهیونگ در آیینه به خودش نگاه کرد، تو این لباس خیلی خوب شده بود اما احساس راحتی نمی کرد.
- درباره این لباس چی فکر می کنی هیونگ؟
یوجونگ که مدتی قبل به دستور ملکه همراه تهیونگ اومده بود تا اونو برای پرنس شدن و یک اشراف زاده آماده کنه گفت. تهیونگ لبخندی زد.
- خیلی خوبه.
- دروغ نگو تهیونگ، از صورتت مشخصه که اصلا احساس راحتی نمی کنی.
- این طبیعیه، چون روز اولمه. میخوام برم پیش جونگ کوک.
تهیونگ یاد گرفته بود که چطور لباس رو به تن کنه و الان تصمیم گرفته بود که به اتاقش بره.
در رو باز کرد و رو به روی کتاب ها پیداش کرد. جونگ کوک اول اون رو ندید ولی با لبخند چرخید و تهیونگ رو دید. کتاب رو بست و روی میز گذاشت. به سمتش رفت و در آغوشش گرفت.
- دلم برات خیلی تنگ شده بود.
گونش رو بوسید و تهیونگ خیلی سریع لب جونگ کوک رو بوسید.
- الان که اینجام کوکی.
- عاشق اینم که اینطور صدام می کنی.
جونگ کوک تهیونگ رو بغل کرد و اون رو آروم روی تخت گذاشت.
- خیلی زیبا شدی تهیونگ ولی وقتی تو اون لباس ها بودی بیشتر دوست داشتم.
- منم همینطور.
- پس زود باش عوضشون کن، من بهت کمک میکنم.
لبخندی زد و قبل اینکه تهیونگ اجازه بده لباس هاش رو در اورد.
هیچی نگفت و فقط بهش نگاه می کرد.
- کوکی، تو پسر بدی هستی.
تهیونگ گفت و جونگ کوک قبل اینکه لباس هاش رو بیاره قفسه سینه تهیونگ رو بوسید.
- دوستت دارم.
تهیونگ رو روی تخت هل داد و گردنش رو بوسید.
غلغلکش اومد، خنده ای کرد و جونگ کوک رو از خودش جدا کرد.
- تو نباید این کار و کنی.
- هیچ وقت؟
- برو اونور.
و قبل اینکه تهیونگ کاری انجام بده، لباسش رو پوشید. با احتیاط انجام داد و زیر چشم به جونگ کوک نگاه می کرد که بلند میخندید.
- پس بزار ببوسمت.
تهیونگ رو دوباره روی تخت خوابوند و بوسیدش. تهیونگ لحظه خودش رو جدا کرد.
- کوکی، چه اتفاقی میافته اگه نتونم یک شخص سلطنتی بشم؟
جونگ کوک لحظه خودش رو از تهیونگ جدا کرد و نشست.
- من چی گفتم بهت؟ هیچ اتفاقی نمیافته، تو نیمی از وجودمی. تو ملکه منی.
VOCÊ ESTÁ LENDO
PRINCE | KOOKV
Fanfic• [Completed] • name: Prince • Couple: Kookv • translator: Anesa • writer: Bangtanlover95 • Gnre: Royal, Romance, fluff, Smut • Summery: پرنس جئون جونگ کوک که بیش از حد احساس تنهایی می کرد، روزی با خدمتکارشون تهیونگ مواجه میشه و سعی داره به اون...