Part 15~

1.7K 341 11
                                    

- نه تهیونگ، این حرف و نزن، من افتخار می کنم که عاشق تو شدم.

- نه، نه سرورم. مردم من و بخاطر اینکه اومدم تو زندگی شما سرزنش می کنن. من شما رو دوست دارم و این تنها راهیه که میتونیم با هم باشیم. اجازه نمیدم مردم شما رو محکوم کنن!

- محکومم کنن؟ اخه کی میخواد عشقمون و محکوم کنه! گوش کن تهیونگ.

قبل اینکه حرفی بزنه گونش رو بوسید.

- تو نباید بخاطر عشقی که به من داری سرزنش بشی تهیونگ. این زندگی ماست، هر کار میخوایم میتونیم انجام بدیم.

- سرورم، من اجازه نمیدم مردم بفهمن شما عاشق کسی مثل من شدید.

- چرا اینقد روی این موضوع پافشاری می کنی؟

- بخاطر اینکه این آینده شماست، اگه پادشاه نشین، بازم من و انتخاب می کنین؟

- من بازم تورو انتخاب می کنم تهیونگ! پادشاهی اصلا برای من مهم نیست، تو مهمترین اتفاق زندگی منی.

- این یک نمایش عاشقانه نیست.

و پرنس رو هل داد.

- این درباره زندگی واقعیه، اگه میخواین روی تخت پادشاهی بشینید اگه میخواید مردم دوستون داشته باشن، باید دست از دوست داشتن من بردارید.

جونگ کوک به خاطر این حرف انقدر ناراحت شده بود که نمی دونست باید چیکار کنه، صورتش بی حال بود و ناگهان کمر تهیونگ رو گرفت و به سمت خودش کشید با عصبانیت بهش نگاه کرد و گفت:

- من عاشقتم کیم تهیونگ، همه باید بدونن که تو فقط مال منی.

با عصبانیت فریاد زد و تهیونگ با شنیدن این حرف، آب دهنش رو قورت داد.

- میخوای چیکار کنید سرورم، میخواید به همه درباره این موضوع بگید؟

- آره تهیونگ می خوام به همه بگم.

- خودتون میدونید که ما نمی تونم بچه دار بشیم؟ شما هیچ جانشینی در آینده نخواهید داشت.

- به اندازه کافی بچه یتیم تو این دنیا نیست؟ نمیشه یکیش برای ما باشه؟

- سرورم!

تهیونگ به آرومی گفت و جونگ کوک به اشک هایی که از روی صورتش می ریختند خیره شد.

- عزیزم تو نگران هیچی نباش، فقط همه چیزو به من بسپار.

- شما خیلی لجبازید سرورم، باشه، قبول می کنم! ولی فقط به یک شرط!

جونگ کوک حتی نمی دونست که چی اون رو خوشحال یا عصبی می کنه، سریع گفت:

- چی؟

- اگه عشق ما باعث شد که شما نتونید پادشاه بشید باید منو رها کنید. این رو به من قول بدید.

- تهیونگ!

جونگ کوک با صدای آرومی گفت و تهیونگ فقط لبخند زد.

- این و به من قول بدید.

PRINCE | KOOKVWhere stories live. Discover now